مبانی نظری وپیشینه تحقیق تعاملات فرهنگی و گفتگو مداری دارای 33 صفحه با فرمت ورد وقابل ویرایش می باشد
الف: مبانی فرهنگ ایران و تاثیر آن برمعماری
ب: نحوه ابراز افکار و اندیشه ها با هندسه
ج: امر قدسی و تجلی آن در تقدس بخشی به فضای معماری
د: کاربرد رنگ، اعداد و اسطوره ها در معماری
ه: زمان و رابطه آن با پویایی در فضای معماری
و: گفتگوی میان فرهنگها
ی: محیط و تاثیر مولفه های آن بر معماری
2-1- مباني فرهنگ ايران و تاثير آن بر معماري
فرهنگها مظاهر گوناگوني دارند. به رغم تفاوتهاي ظاهري، مظاهر هرفرهنگ داراي شباهتهايي انكارناپذيرند. به طور مثال شباهت ادبيات و معماري و طرز لباس پوشيدن و آداب و رسوم ژاپنيان قرن هفدهم آشكار است. اين شباهتها ناشي از ارتزاق هر يك از مظاهر فرهنگي از اصول و مباني مشترك در فرهنگ است . در فرهنگ ايران در ادبيات فارسي كلمات گنجايش معاني بلند و عميق را ندارد و به همين منظور شعرا و نويسندگان از استعاره، ايهام، كنايه و ساير صنايع ادبي براي رساندن مفهوم كلام و مقصود خود استفاده ميكردند. پس الفاظ يك شعر داراي ماهيتي مادي هستند كه براي بيان مفاهيم غير مادي وضع شدهاند.
پس در ساير مظاهر اين فرهنگ نيز معاني عميقي نهفته است و معماري در اين فرهنگ حاوي معاني باطني است. به خصوص اينكه در ايران خرده فرهنگهاي بسياري وجود دارد و مردم از مواريث تاريخي متكثر و متنوعي برخوردارند. اما اين تنوع و تفاوتهاي آن داراي محتواي دروني مشتركي است كه همه آنها را تحت يك مجموعه كلي ساماندهي ميكند
در پشت هر فرم يك مفهوم و محتواي دروني نهفته است . از اين ديدگاه انسان به مثابه ذي حياتي ديده ميشود كه براي بيان محتواهاي دروني خويش به اشكال و كالبدهايي بيروني روي مي آورد و از آنها براي به تصوير كشيدن آنچه كه در باطن دارد ، مدد مي جويد. اين مفاهيم دچار تحولهاي زودگذر نميگردند اما هر تمدن انساني در هر زمان و مكان جهت اصلاح و تكامل ديدگاهايش، خط مشي تازهاي همسو با اهداف و چشم اندازهاي بنيادين جامعه از خويش ارائه ميدهد.
به طور مثال دكتر پيرنيا شيوههاي معماري ايراني را به دو دوره قبل از اسلام و چهار دوره بعد از اسلام تقسيم ميكند و عليرغم تفاوتهايي كه در فرم و محتواي هر يك از شيوهها با ديگري مشاهده ميشود، همگي آنها را تحت پنج عامل مشترك ( خودبسندگي، مردم واري ، پرهيز از بيهودگي ، درونگرايي و نيارش ) قلمداد ميكند. به عنوان مثال اگر بناها و فرمهاي عظيم الجثه معماري پارگي را با حجمهاي ساده معماري خراساني مقايسه كنيم شباهتي بين آنها ديده نميشود، اما هر دو در پي بيان جايگاه برتر انسان بر زمين بودهاند. اما هر كدام روايت خاص خود را داشتند. هر دو در پي آن بودند كه بگويند انسان مقامي فراتر از موجودات و پديدههاي اطراف خويش دارد. در معماري پارتي اين تفكر باعظمت گرايي بيروني و در معماري خراساني با عظمت گرايي دروني بيان شده است. حجم هاي سنگين با تناسبات غول آسا نظير ايوان مدائن تبلور عيني و كالبدي از تسلط و سيطره انسان به اطرافش به شمار ميآمده و همين ايده در قرون اوليه اسلامي با كاستن از جرم و ماده و افزودن به غنا و فضاي يك معماري بيان گرديده است. خلق فضاهاي سبك ، كم جرم، متنوع، غني و سرشار از جلوههاي فضايي از ويژگيهاي بارز معماري دوران اسلامي ايران به شمار مي آيد .
ميتوان از اين مطالب چنين نتيجه گرفت كه علاوه بر جلوههاي خارجي، مفاهيم و مضاميني مستتر در پس اين كالبدها وجود دارد. اما دو عامل در انكار اين حقيقت آشكار موثر بوده است: نخست نهضت مدرنيسم كه اصولاً هر چيز فاقد فايده ظاهري براي شان مادي و دنيوي زندگي را زايد ميشمرد و به اصطلاح «تزئيني» آن را رد مي كرد، و كساني كه براي علمي جلوه دادن دين به تفسير متكلفانه متون ديني پرداختند و آنها را با يافتههاي علوم تجربي تفسير كردند و سعي كردند به همه عناصر، كاربردي مادي بدهند و آن را از شائبه تزئين دور كنند.
عامل دوم فقدان درك صحيح از نسبت و رابطه صورت و معنا يا ظاهر و باطن در معماري است. بسياري ظاهر و باطن را دو ساخت منفك انگاشتهاند.
آنان كه معماري را برآوردنده احتياجات مادي بشر فرض ميكنند، معنا داشتن عناصر معماري را به منزله انكار فوايد مادي آن ميدانند و بالعكس. به طور مثال آنان كه مناره را براي راه حل سازهاي رانش طاق ميدانند، نماد معنوي بودن آن را انكار ميكنند. و به نظر آنان اين دو فرض جمع نشدني است كه يك مناره هم مقصود سازهاي را بر آورده سازد و هم متضمن معنا باشد . آيا فرهنگي كه اين معماري را پديد آورده نيز چنين رابطه اي را ميان ظاهر وباطن معماري قائل است؟ براي فهم اين مطلب به سراغ جهان شناسي اين فرهنگ از ديدگاه قرآن كريم ميرويم.
خداوند در آيه 82 از سوره يس ميفرمايد: «انما امره اذا اراد شيئا ان يقول له كن فيكون» . (همانا امر او همين است كه چون چيزي را اراده كرد بدان ميگويد بشو، پس ميشود)، گفتن خداوند عين فعل و ايجاد است. پس حقيقت وجود اشياء منتسب به اين «امر » است كه به حق تعالي دارند . هر خلق در حقيقت امر الهي است. پس هر مخلوقي چيزي جز اين نيست كه از جوار مقدس الهي به مراتب پائين نزول ميكند، پس پائين ترين مرتبه آن مرتبه مادي است. در آيه 83 سوره يس مي فرمايد: «فسبحان الذي بيده ملكوت كلي شيء» (پس منزه است آنكه ملكوت همه چيز به دست اوست). و از مقايسه اين دو آيه بر ميايد كه مراد از ملكوت هر چيز جنبه انتساب آن به خداوند است. و لذا در آيه 75 سوره انعام ميفرمايد: «ملكوت آسمانها و زمين را به ابراهيم نموديم»، منظور اين است كه چشم دل ابراهيم را به باطن حجابها را بر مي دارند و ديدگان تيز ميشود. (اين مراتب كه ذكر شد در وجود انسان هم هست) . هرانسان داراي سه مرحله است: اول بدن كه عالم طبع و ماده است و همه ما آنرا مي بينيم و حس ميكنيم، دوم قواي فكر و تخيل است كه از ان به عالم مثال و صورت تعبير مي شود. و اين عالم مجرد بوده وعالم ملكوت پائين انسان است . سوم روح و نفس است كه از آن به عالم نفس تعبير ميگردد، تجردش بيشتر است و عالم ملكوت بالاي انسان است. اين سه مرحله از يكديگر جدا نبوده، بلكه داخل يكديگرند. مانند يك دانه بادام كه جسم آن حكم بدن، روغن كه خارج از جسم نيست و در تمام اجزاي آن است حكم جان و عالم مثال و صورت انسان است و عصاره آن كه در تمام ذرات روغن منتشر است و حكم روح را دارد و عالم نفس. در مورد قرآن، در حديث نبوي آمده است كه ظاهر و باطني دارد و در روايت ديگر آمده كه هر بطن آن تا هفت (يا هفتاد) بطن دارد و چنان كه مي دانيم تفسير و تاويل قرآن كريم از نظر عموم مفسران به شرطي صحيح است كه با ظاهر قرآن و معناي ظاهري آن منافات نداشته باشد. بنابراين مفسران ابتدا به معني ظاهري آيات پرداخته و ترجمه ميكنند، سپس آن را تفسير كرده و در مرتبهاي ديگر آن را تاويل ميكنند. بدين ترتيب ميتوان از ظاهر و باطن آيه معاني و تفاسيري بدست داد كه در عين اختلاف ، در آن واحد صحيح، بلكه مويد هم باشند .
مبانی نظری وپیشینه تحقیق تعا ملات فرهنگی و گفتگو مداری_1566411959_30252_5739_1408.zip0.71 MB |