تحقیق ناتواني يادگيري دارای 92 صفحه وبا فرمت ورد وقابل ویرایش می باشد
تعريف اختلالات يادگيري:
اصطلاح اختلالات يادگيري از نياز به تشخيص و خدمت به دانشآموزاني برخاسته است كه به طور مداوم در كارهاي درسي خود با شكست مواجه ميشوند و درعين حال در چهارچوب سنتي كودكان استثنايي نميگنجند.
تعاريف ناتواني يادگيري با تغييرات متنوعي همراه بوده است اين امر ممكن است به خاطر ارزشيابي و بازنگريهاي متحد و در اين قلمرو و ماهيت علمي آن باشد. رشتههاي تخصصي متعددي به طور مثال پزشكي، روانشناسي، علوم تربيتي، زبان شناسي و عصب شناسي، هر كدام اصطلاحاتي را براي تبيين اين اختلال دخيل كردهاند. براي مثال علوم تربيتي عبارت ناتواني يادگيري خاص را به كار مي برد، روانشناسي از مقولات همچون اختلالات ادراكي، رفتارهاي فزون كنشي، نقص توجه و زبان شناسي از عبارات ناگويي اكتسابي، نارساخواني و پزشكي و عصبشناسي از موارد ضربه مغزي، نارساكنشوري قليل مغز، صدمه يا آسيب مغزي استفاده ميكنند.(شريفي درآمدي ،1381)
تعريف قانون آموزش و پرورش براي كودكان داراي ناتواني يادگيري چنين است:
«ناتواني يادگيري بخصوص ، يعني اختلالي در يك يا چند فرايند رواني پايه كه به درك يا استفاده از زبان شفاهي يا كتبي مربوط ميشود و ميتواند به شكل عدم توانايي كامل در گوش كردن ،فكر كردن، صحبتكردن، خواندن، نوشتن، هجي كردن، يا انجام محاسبات رياضي ظاهر شود. اين اصطلاح شرايطي چون معلوليتهاي ادراكي ،آسيب ديدگيهاي مغزي، نقص جزئي در كار مغز ، ديسلكسي يا نارساخواني و آفازياي رشدي را در بر ميگيرد.» (جرالد ومگ لافلاين، منشي طوسي،1376)
انجمن مخصوص كودكان و بزرگسالان مبتلا به ناتوانيهاي يادگيري تعريف ديگري را ارائه داده است، اين تعريف معتقد است كه ناتوانيهاي يادگيري ريشه نورولوژيك دارد و وجه تمايز اين تعريف آن است كه وسعت حوزههايي كه تحت تأثير آن قرار ميگيرند. وسيعتر ميكند و آن را به چيزي غير از دروس نيز گوش ميدهد. تعريف چنين است:
«ناتوانيهاي يادگيري ويژه، حالتي مزمن است كه منشأ نورولوژيك دارد و به صورت انتخابي در كار رشد و يا ابزار مهارتهاي كلامي و غير كلامي دخالت ميكند. اين اختلال ممكن است در افرادي كه داراي هوش متوسط يا بالا و كساني كه سيستمهاي حسي و حركتيشان به طور كافي درست كار ميكند و اشخاصي كه از فرصتهاي يادگيري به اندازه كافي استفاده ميكنند نيز تظاهر كند. ناتوانيهاي يادگيري از نظر نوع تظاهرات و ميزان رشد فرد ميتواند متفاوت باشد. اين حالت ممكن است در سراسر زندگي در عزت نفس، تحصيلات، شغل، ارتباط با ديگران و فعاليتهاي روزمره فرد، تأثير منفي بگذارد».دانيل پي و كافئن،جواديان،1375)
در سال 1981 كميته مشترك ملي براي ناتوانيهاي يادگيري (njcld) ، مركب از: نمايندگان انجمن گويايي و شنوايي آمريكا، جامعه كودكان وبزرگسالان مبتلا به ناتوانيهاي يادگيري، شوراي مخصوص ناتوانيهاي يادگيري، بخش مربوط به كودكاني كه دچار اختلالات ارتباطي هستند، انجمن بين المللي خواندن، انجمن ديسلكي مشتركاً تعريفي ارائه دادهاند كه چنين است:
«ناتوانيهاي يادگيري يك اصطلاح كلي است كه به علت گروهي از بينظميهاي نامتجانس به وجود ميآيد. اين حالت ممكن است به صورت اشكالات مهمي در اعمالي نظير: گوش دادن، صحبتكردن، خواندن، نوشتن، استدلال كردن يا حساب كردن تظاهر نمايد. اكثر اين بينظميها جنبه ذاتي دارند و به نظر ميرسد كه معلول بدكاري سيستم اعصاب مركزي باشند. حتي با وجود اينكه ناتواني يادگيري ممكن است همراه با ساير شرايط معلوليت رخ دهد و يا تأثيرات منفي محيطي مانند تفاوتهاي فرهنگي،آموزش نامناسب وكافي را در برداشته باشد.» (دانيل پي وكافئن، جواديان، 1375)
تعريف ديگري كه در اين جا ارائه ميشود به نقل از كنگره آمريكا طبق قانون عمومي 142-94 است، تعريف چنين است:
«ناتوانيهاي يادگيري به معناي وجود اختلالي در يك يا چند فرآيند روانشناختي پايه بوده كه به فهم يا استفاده از زبان نوشتاري ويا گفتاري مربوط ميشود و ميتواند به شكل عدم توانايي كامل در گوش كردن ، فكر كردن، صحبتكردن، خواندن، نوشتن و هجي كردن يا انجام محاسبات رياضي ظاهر شود.»(ايلوارد و براون، برداري، 1377)
تعريف ديگري كه بيت من ارائه داد كه يك بعد تازه و مهم به آن اضافه ميكرد، او قيد اختلاف را نيز در تعريف گنجاند كه عبارت بود از اختلاف بين ظرفيت تخمين زده شده و پيشرفت مشاهده شده، تعريف چنين است:
«كودكان كه داراي اختلال در يادگيري هستند كسانياند كه از نظر آموزشي اختلاف فاحشي بين توانائيهاي عقلي بالقوه تخمين زده شدة آنها و سطح عملكرد واقعي حاصل از اختلالهاي اساسي در فرآيند يادگيري آنها وجود دارد كه ممكن است همراه با اختلال قابل مشاهدهاي در كاركرد دستگاه عصبي مركزي باشد يا نباشد و وابسته به عقبماندگي ذهني تعميم يافت، محروميتهاي تحصيلي يا فرهنگي، پريشانيهاي هيجاني شديد، يا از دست دادن حواس نيستند.»
اين تعريف كه به تعريف nachc معروف است بر خلاف تعريفهاي پيشين مشخص ميكند كه تعيين اختلال كاركرد دستگاه عصبي مركزي اختياري بوده و براي تشخيص يك كودك داراي اختلالات يادگيري الزامي است.(ايلوارد وبراون، برداري، 1377)
تعريف ديگري كه در اينجا ارائه ميشود تعريفي است كه كميته مشاوره ملي كودكان معلول در گزارشي به كنگره،براي ناتوانيهاي يادگيري پيشنهاد نمود و در آخر هم 5 مسأله را در اين تعريف مورد توجه قرار داد. تعريف چنين است:
«كودكان داراي ناتوانيهاي ويژه يادگيري كه در يكي يا بيشتر فرايندهاي روانشناختي مربوط به درك يا استفاده از زبان گفتاري يا نوشتاري از خود نابهنجاري نشان ميدهند. اين نابهنجاري ممكن است در گوش دادن، تفكر كردن، صحبت كردن، خواندن، نوشتن، هجي كردن يا حساب كردن خودنمايي كند. اين نابهنجاري شرايطي مانند معلوليت ادراكي، آسيبمغزي، ناكارآيي حداقل مغزي، بدخواني، اختلال تكلمي تكويني و نظاير آن بازتاب يابد. در اين ليست ناتوانيهاي يادگيري مربوط به بينايي،شنوايي، معلوليتهاي حركتي، عقبماندگي ذهني، اضطراب عاطفي يا كمبودهاي محيطي مورد نظر نميباشد.» در اين تعريف 5 مسأله مورد توجه بوده است:
ناتواني يادگيري 2_1563298356_28674_5739_1966.zip0.31 MB |