لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
فرمت فایل word و قابل ویرایش و پرینت
تعداد صفحات: 15
حادثه 11 سپتامبر
مقدمه:
اشاره كلي به موضوع:
حادثه يازدهم سپتامبر درحافظه جهان بعنوان حادثهاي عرب- اسلامي پشت شده است گويا تمامي عواملي اين حادثه عربها و مهمترين آنها هم تبعه عربستان سعودي بوده اند. اگرچه همه عربها مسلمانند و همه مسلمانان، عرب و بلكه اكثريت قاطع (حدود سه چهارم) مسلمانان جهان، غيرعرب هستند ولي به عنوان خاستگاه اوليه دين اسلام بيش از همه جهان عرب، بعنوان نماينده جهان اسلام در اذهان جهاني جاي گرفته است و از اين رو هزينه هاي يازدهم سپتامبر به حساب همه مسلمانان از همه نژادها گذاشته شد.
اجرا كنندگان عمليات يازدهم سپتامبر نه از مناطق فقير نشين جهان اسلام كه پرورده مرفه ترين مناطق جهان اسلام و بلكه تمام جهان و برخوردار از مدرن ترين امكانات معيشتي و آموزشي بوده اند. بنابراين به اجمال ميتوان عامل اقتصاد و يا تضاد طبقاتي ناشي از نابرابري و ناعدالتي اقتصادي را در تحليل اين حادثه تا حدي منتفي دانست. سياستهاي بين المللي و منطقه اي امريكا و اروپا بويژه متوحش صهيونيستي، همواره موضوع يكي از انتقادات و اعتراضات دائمي جهان عرب نسبت به غرب بوده و هست اما روشن است كه نمي توان همه جا از سياستهاي غرب نشانه هاي دشمني با اسلام را دريافت.
غرب در برابر اردوگاه كمونيسم از مسلمان ها حمايت هاي جدي كرده است از مجاهدان مسلمان افغانستان در برابر اتحاد جماهير شوروي از مسلمانان بوسني و هرزگوين و كوزوو در برابر دولت يوگسلاوي و از جدايي طلبان مسلمان و چچن در برابر روسيه و …
شايد بتوان گفت نه حمايت غرب از مسلمانان در مناطق يادشده را بايد پاي حساب حمايت از اسلام نوشت و نه حمايت از رژيم صهيونيستي در مقابل فلسطين مسلمان را به معناي حمايت از يهوديت به شمار آورد. سياست غرب، عمدتاً تابع مولفه هاي ديگري است كه مهمترين آن حفظ هزموني و حذف يا كاستن هرگونه رقيب احتمالي و يا فعلي است. چرا جهان عرب بعنوان وسيعترين جهان اسلام نتوانسته است چندان در دل سياست غرب جاي باز كند تا غرب را به ترجيح منافع خويش بر دولتي كوچك كه در دل كشورهاي اسلامي چونان دشنه اي نشسته است وادارد؟
چرا عمده ترين رسانه هاي تاثيرگذار بر افكار عمومي غرب به منافع صهيونيستي وابسته اند و جهان عرب در اين زمينه كم ترين بهره را دارد؟
به نظر مي رسد كم بهرگي عربها در اين حوزه به عدم توانايي مالي آنها برنمي گردد بلكه ساختار سياسي حاكم بر غالب كشورهاي عرب ماهيت تقريبا دموكراتيك و آزاد و غيرقابل كنترل اين رسانه ها را بر نمي تابد. دولتهاي عرب غالباً و بلكه اجماعاً غيردموكرات هستند و به سبك قرون كهن گذشته (شيوخت و امارت و آراي ساختگي 9/99 درصدي) اداره ميشوند و غرب حداقل به سه دليل عمده از دست كاري كردن و با تغيير كلي اين ساختار پرهيز دارد غرب برآن است كه سابقه استعماري اش در مناطق اسلامي و به ويژه خاورميانه به حد كافي پرونده اتهاماتش را قطور كرده و ديگر جايي دخالت و يا فشار براي تغيير نظامهاي سياسي عربي با توجه به سابقه سوءاش باقي نمانده است.
روزنامة همشهري شهريور 1384 سپتامبر 2005 ويژه نامه
متن (اهميت، ضرورت، انعكاس آن)
با يك حساب سرانگشتي ميتوان حدس زد كه هرگونه تغييرات ساختاري در نظام هاي سياسي و به تعبير ديگر دموكراتيزه شدن فضاي سياسي كشورهاي عربي معادله را به نفع اسلام گرايان سياسي و با بنيادگرايان اسلامي كه غرب را دارالكفر مي شمارند، عوض خواهد كرد. نمونه الجزاير در اين زمينه شاهدي گويا است و چنين چيزي براي غرب بسيار ناگوار است. غربي ها معتقدند كه اسلام گرايان تندرو در شعار دموكراسي خواهي خود صادق نيستند و مطلوبيت سازوكارهاي دموكراتيك مانند انتخابات آزاد و پارلمان و براي ايشان مطلوبيتي معرفتي و هميشگي نيست بلكه ضرورت اين سازوكارهاي در حد ضرورت اكل ميته است و الضرورات تبيع المحضورات (ضرورت ها ممنوعات را مباح مي سازد) و اين ضرورت تا زماني اعتبار دارد كه خودشان از نردبان قدرت بالا روند و پس از آن ديگر به نردبان نيازي نخواهند ديد اين مطالب را موريس دو ورژه استاد سرشناس جامعه شناسي سياسي در سال 1991 به صراحت بيان كرد و كشورهاي غربي را به ايجاد مانع بر سر راه به قدرت رسيدن اسلام گرايان سياسي و جلوگيري از آن فراخواند.
جهان به ويژه اروپا نفت خود را از حوزة جغرافيايي اسلام تأمين ميكند و هرگونه ناآرامي در اين منطقه براي آنها فاجعه اقتصادي در پي خواهد داشت.
اكنون اين پرسش مطرح است كه چرا آن كه بنيادگرايي زادگاهي غربي دارد و اصالتاً از آن فرقه اي از كاتوليك ها بود كه در راه تحميل عقيده خويش، اعمال زور را نيز مشروع مي دانستند و هنوز هم اين فرقه فعال است. بنيادگرايي اسلامي كه مشابه نمونه غربي اش است به مساله اي جهاني تبديل شده است به نخست وزير بريتانيا در سال 2003 جنگ با تروريسم را بزرگترين اولويت كاري و مقدم بر همه مشكلات جهاني خواند و روشنفكران آمريكايي در بيانيه مشهور خود در فوريه 2002 با عنوان براي چه مي جنگيم؟ حادثه يازدهم سپتامبر را نقطه اي تعيين كننده و بنيادين براي نوع رابطه غرب با جهان عرب و اسلام برشمردند.
براي يافتن پاسخ به پرسش فوق در همين نزديكي ها بايد در اين سخن بن لادن رهبر سازمان بنيادگراي القاعده تأمل كرد كه جهان دو اردوگاه دارد اردوگاه ايمان و اردوگاه كفر و ميان اين دو چالش و نزاعي ابدي جريان دارد كه جز با فروپاشي كفر نمي توان از آن بيرون شد.
سرچشمه هاي برخورد يازدهم سپتامبر ريشه هاي و همينطور بهتر ميباشد.
همشهري شهريور ماه 1384 و اطلاعات شهريور ماه 1384
اعتقاد فلسفي:
چندي از «يازده سپتامبر» نگذشته بود كه «جيووواناپورادوري» استاد فلسفه دانشگاه «وامار» در نيويورك، با اين دو فيلسوف درباره اين «رويداد» تروريسم و مدرنيته به گفت و گو نشست بورادوري اعتراف ميكند مانند تمام فيلسوفاني كه از دهة 1980 سر برآمدهاند، من هم معتقد بودم كه هابرماس و دريدا به شدت نگرشهاي متضادي نسبت به روشن گري دارند هابرماس از آن دفاع مي كرد، و دريدا آن را در مي كرد. فضاي فكري مسلط آن سالها مبني بر اين كه در يد هابرماس متفكران روشنگري ست، كاملاً اشتباه است»
هم چنين دو واكنش سريع امريكا براي حمله كردن مخالف اند، هر دو از ارائه تعريف مشخصي از تروريسم ترديد دارند. زيرا بدين ترتيب نمي خواهند به آن مشروعيت بدهند. در عين حال معتقدند كه بايد از اصل بين المللي كلاسيك مبني بر دولت … ملت به نظم جديد جهاني مبتني بر وحدت قاره ها برسيم ويژگي بارز اين «رويداد» را جهان ارتباطي و شبح گونه بودن تروريسم مي دانند.
بنيان گراهاي مذهبي- نظامي آشكارا با سكولارسازي و مدرنيته مخالفند. به همين خاطر بورادوري معتقد است «فلسفه با اسلحه فراخوانده ميشود» موضوع اين گفتگو ارايه تحليلي از 11/9/ است تا به بازنگري اعتقادي از اعتبار و صحت طرحها و ايده هاي روشنگري دست يافت»
همشهري 1384 شهريور ماه
نگرش:
آيا شما مفكر ميكنيد آن چه ما «يازدهم سپتامبر» مي ناميم، رويدادي بي سابقه است، رويدادي كه اساساً شيوه نگرش به خود را تغيير ميدهد.
قرن بيستم شهري كه بيش از سه دهه مسحور خود كرده است اين بار بيشتر احساس غريبه را داشته است «پايتخت» وطن پرستي دوآتشه و به بيان دقيق تر گستاخانه با شعار «ما ايستاده ايم امريكا» وجود داشت كه شرايط را تغيير داده بودند حساسيت وحدت خواهي و همراهي در برابر روحية فرضي «ضدآمريكايي نسبت به خارجيان، اين مهرباني شكوه خود را به كمي عدم اعتماد و سوظن برده است.
حتي آنهايي كه در نگرش انتقادي سابقه غيرقابل ترديدي داشتند، چنانكه من در ميان دوستان امريكايي ام دارم، بايد محتاطانه در رابطه با اين نگرش رفتار مي كردند. از آن زمان مداخله [امريكا] در افغانستان در مباحث سياسي صرفاً خود را ميان اروپائيان (با ميان اسرائيلي ها) يافتيم. از طرف ديگر، تنها آنجا بزرگي اين رويداد را احساس كردم. وحشت اين فاجعه كه اندوه پراكنده باورهاي هراس انگيز به پشت اين هجوم خطرناك و نيز ياس خفقان آوري كه بر سطح شهر جاري بود، در آنجا همه اينها تجربه بسيار متفاوتي نسبت به اينكه آدم در خانه خود باشد شكل داد هر دوست و آشنايي دقيقا به ياد ميآورد كه آن روز در ساعت 9 صبح چه كار مي كرد. خلاصه تنها آنجا بود كه توانستم فضاي دلهره اي را درك كنم كه در پرسش شما منعكس است. نمي دانم آيا خود پرهيز مي كردند در هر حال اعلاميه هاي مك روناشناس دربارة حملات تازه و هشدارهاي بي معني «به هوش باش» فضاي ابهام آميز دلهره را همراه با آمادگي نامطمئن برانگيخت كه دقيقا در راستاي هدف تروريست ها بود. در نيويورك كه مردم آماده بدترين حادثه بودند. البته هراس از سياه زخم (حتي برخورد هواپيما در كورينتز) به توطئه شيطاني اسامه بن لادن نسبت داده ميشود.
اگر حمله وحشت آور يازده سپتامبر در تاريخ جهان وقفه و مكثي به وجود آورده چنانكه بسياري فكر ميكنند در اين صورت بايد از مقايسه با ديگر رويدادهاي برخورد آميز تاريخي جهان دست برداشت.
نظر سازمان ملل:
دستور كاري را در مسير درستي قرار دارد. هر چند بعد از يازده سپتامبر، دولت مردان اروپا كاملاً شكست خوردند. آشكارا نتوانستند فراسوي چشماندازملي، منافع خود را ببينند و دست كم از كالين پاول وزير خارجه [دولت آمريكا] در برابر تندروها حمايت كنند به نظر ميآيد دولت بوش كم و بيش آرام آرام به مشكل يك ابر قدرت خود محور بيرحم
حادثه دلخراش 11 سپتامبر (15ص)_1560265086_27529_5739_1382.zip0.04 MB |