فصل دوم پایان نامه،پیشینه،ادبیات پژوهش ،کارشناسی ارشد روانشناسی،مفهوم ،مبانی نظری،مبانی نظری وپیشینه تحقیق پیشینه و مبانی نظری هوش هیجان کودکان عادی و خیابانی دارای 35 صفحه وبا فرمت ورد وقابل ویرایش می باشد
توضیحات: فصل دوم پایان نامه کارشناسی ارشد (پیشینه و مبانی نظری پژوهش)
همراه با منبع نویسی درون متنی به شیوه APA جهت استفاده فصل دو پایان نامه
توضیحات نظری کامل در مورد متغیر پیشینه داخلی و خارجی در مورد متغیر مربوطه و متغیرهای مشابه
رفرنس نویسی و پاورقی دقیق و مناسب
منبع : انگلیسی وفارسی دارد (به شیوه APA)
نوع فایل: ورد و قابل ویرایش با فرمت .docx
بخش هایی از محتوای فایل پیشینه ومبانی نظری::
مبانی نظری وپیشینه تحقیق هوش هیجان کودکان عادی وخیابانی
پيشينة هوش هيجاني را مي توان در ايده و كسلر به هنگام تبيين جنبه هاي غير شناختي هوش عمومي جست و جو كرد. وكسلر در صفحه 103 گزارش 1943 خود دربارة هوش مي نويسد كوشيده ام نشان دهم كه علاوه بر عوامل هوش عوامل غير هوشي ويژه اي نيز وجود دارند كه مي تواند رفتار هوشمندانه را مشخص كند. نميتوانيم هوش عمومي را مورد سنجش قرار دهيم. مگر اينكه آزمونها و معيارهايي نيز براي سنجش عوامل غير هوشي در بر داشته باشند. وكسلر در كارهاي خود به تلاشهاي دال حسي به سنجش حيات غير شناختي هوش نيز اشاره كرده است. نتيجه كوشش هاي دال در مقياس رشد اجتماعي وايلند منعكس است.
پير (1984) نيز بر اين باور بود كه تفكر هيجاني بخشي از تفكر منطقي است و به اين نوع تفكر يا به معناي كلي تر هوش، كمك مي كند. روان شناس ديگري نظير ماير (1993) و سالووي نيز پژوهش هاي خود را بر جنيه هاي هوشي هيجاني متمركز كردهاند (جلالي 1381) پيش از 1990 پاين (1968) براي نخستين بار واژه هوش هيجاني را به كار برد و چنين نوشت:
يكي از دلايلي كه بسياري از پژوهشگران در حال حاضر هوش هيجاني را مورد مطالعه قرار مي دهد. اين است كه افرادي هوش هيجاني بالايي دارند در برخي جنبه هاي از ديگر افراد جامعه مؤثرترند.
هوش هيجاني، احساس و تفكر را به كار مي گيرد و موفقيت افراد را به زندگي بهترين نحو پيش بيني مي كند (بس 1996 و هنگ 1996 به نقل از ماير سالوي و كارسو 2000)
شايان ذكر است كه ايده هوش هيجاني پس از 50 سال بار ديگر توسط گاردنر (1983) استاد روان شناس دانشگاه هاروارد دنبال شد. وي هوش را مشتمل بر ابعاد گوناگوني چون زباني، موسيقيايي، منطقي رياضي جسمي ميان فردي و درون فردي مي داند. گاردنر وجوه شناختي مختلفي را با عناصر از هوش شناختي يا به گفته خودش شخصيتي تركيب كرده است. بعد غير شناختي مورد نظر او مشتمل بر دو مؤلفه كلي است كه وي آنها را با عناوين استعدادهاي دروني و مهارت هاي ميان فردي معرفي ميكند. به نظر گاردنر هوش هيجاني متشكل از دو مولفه هوش درون فردي و هوش ميان فردي است.
طي يافته هاي كلمن (1998) سالووي و ماير (1990) اولين تعريف رسمي از هوش هيجاني مطرح مي شود. در همان سال نيز ماير و سالوي همراه با دي پائولو اولين آزمون توانايي هاي هوش و هيجاني را به ثبت رساندند يك آزمون توانايي به جاي اتكا به گردش دادن شخصي توانايي ها. توانايي هاي واقعي را مي سنجد از آن پس از هر كسي در زمينه تحول مفهوم هيجاني به عنوان هوش حقيقي شناخته شده اند.
بار آن هوش غير شناختي را عامل مهمي در تعيين توانمندي افراد براي كسب موفقيت در زندگي تلقي مي كند و آن را با سلامت عاطفه- يعني وضعيت رواني يعني و در مجموع سلامت هيجاني- در ارتباط مستقيم مي بيند. بار آن براي اولين بار بهره هيجاني (
EQ
) را در برابر
IQ
كه اصطلاح شناخته شده و مقياسي براي سنجش هوش شناختي است مطرح كرد و از سال 19810 به تدوين پرسشنامه بهره هوش هيجاني
EQ
و توصيف كمي هوش شناختي تنها شاخص عمده براي پيش بيني موفقيت فرد نيست.
هوش هيجاني مجموعه اي از توانايي دست كه نشان مي دهد دقت گزارش هاي هيجاني افراد چقدر متفاوت است و درك دقيق تر هيجان چگونه منجر به حل بهتر مسئله هيجاني در زندگي فرد مي شود در واقع هوش هيجاني توانايي درك و ابراز هيجان ذهن و فهم و استدلال هيجان و نظم دادن به هيجان خود و ديگران است (ماير و سالووي 1997)
هوش هيجاني آگاهي از احساس ها و استفاده از آن براي تماسي تصميم هاي مناسب به زندگي و همچنين توانايي تحمل كردن ضربه هاي روحي و مهار آشفتگي هاي روحي است و به عبارت ديگر هوش هيجاني نوعي مهارت اجتماعي است يعني با مردم كنار آمدن مهار احساس ها و رابطه با انسان ها و توانايي ترغيب يا راهنمايي ديگران (به نقل از علي حسين وفايي صفتي 1381-1380) هوشياري هيجاني غير مهارت در كنترل هيجانها به طوري كه تعادل بين هيجانها و منطق را به نحوي افزايش دهد كه فرد به شادكامي دراز مدت دست يابد (همين 1996)
عامل هوش عاطفي نوعي از با هوش بودن است. از ديدگاه روزبرگ (1992) هوش عاطفي از دو مؤلفه بينش فرد و استعداد فطري همدلي تشكيل شده است.
مؤلفه اول: بينش فردي در همة موقعيت ها و به طور حتم در تمام مراحل حل مسئله، تصميم گيري و يا انجام تكليف يادگيري شايان اهميت است.
مؤلفه دوم: به هنگام انجام وظيفه و يا موقعيتي خاص در رابطه با ديگران ضرورتي يا به شكلي است كه در چنين موقعيتي رابطه اي متقابل ميان ما و ديگران وجود دارد. با وجود اين احساس همدلي حتي در صورت عدم حضور فيزيكي ديگران مي تواند مؤلفهاي ضروري و حساس باشد.
مثلاً: وقتي براي كسي يا از جانب كسي مطلبي مي نويسيم شناخت مخاطب يقيناً بر اساس احساس همدلي نسبي در برقراري ارتباط اثر بخشي عاملي ضروري است. (حسين ئفايي صنعتي 81)
ماير و سالووي هوش هيجاني را متشكل از مؤلفه اي درون فردي مي دانند كه در پنج حيطه به شرح زير خلاصه مي شود.
1-خودآگاهي
-self- Awareness
: به معناي آگاهي از خويشتن خويش، توان خودنگري و تشخيص دادن احساسات خود به همان گونه اي است كه وجود دارد.
2-اداره هيجانها:
-managing oneself
به معناي اداره و كنترل هيجانها، كنترل احساسات به روش مطلوب و تشخيص منشأ اين احساسات و يافتن راه هاي اداره و كنترل ترس ها و هيجانها و عصبانيت و
…
است
3-خودانگيزي:
-motirating oneself
به معناي جهت دادن عواطف و هيجانها به سمت و سوي هدف، هويشتن دار هيجاني و به تأخير انداختن خواسته ها و بازداري و تلاش هاست.
4-هم حسي
-Empethy
: به معناي جسمانيت نسبت به علايق و احساسات ديگران و تحمل ديدگاههاي آنان و بها دادن به تفاوت هاي موجود بين مردم در رابطه با احساسات خود نسبت به اشيا و امورات .
5-تنظيم روابط:
-Handling Ralationship
به معناي ادارة هيجان هاي ديگران و برخورداري از كفايت هاي اجتماعي و مهارت هاي اجتماعي است به نظر گاردنر، هوش هيجاني از دو مؤلفه تشكيل شده است. هوش درون فردي و هوش ميان فردي هوش درون فردي، مبين آگاهي فرد از احساسات و هيجانات خويش افكار باورها. احساسات شخصي و احترام به خويشتن و تشخيص استعدادهاي ذاتي، استقلال عمل در انجام كارهاي مورد نظر و در مجموع ميزان كنترل شخصي بر هيجانها و احساس ها و خود رهبري است.
هوش ميان فردي: به توانايي درك و فهم ديگران اشاره دارد و مي خواهد بداند چه چيزهايي انسان را بر مي انگيزد، چگونه فعاليت مي كند و چگونه مي توان با آنها همكاري داشت. (جلالي 81)
نظريه پردازان
با نگاهي به تعاريف متعدد هوش هيجاني دو خط نظري كلي را در اين زمينه ي توان يافت. ديدگاه اوليه، هوش هيجاني را نوعي هوش تعريف مي كند كه هيجان و عاطفه را در بر مي گيرد. ديدگاه بعد ديدگاه مختلط است كه هوش هيجاني را با ساير توانايي ها و ويژكگي هاي شخصيت نظير انگيزش تركيب مي كند.
ديدگاه توانايي (پردازش اطلاعات)
اصطلاح هوش هيجاني اولين بار در سال 1990 از سوي رابرو ماير و سالووي به عنوان شكلي از هوش اجتماعي تعريف شد. الگوي اوليه آنها از هوش هيجاني سه حيطه از توانايي ها را شامل مي شود.
1-ارزيابي و ابراز هيجان:
ارزيابي و ابراز هيجان خود به دو مؤلفه كلامي و غير كلامي و ارزيابي و ابراز هيجان ديگران با مؤلفه هاي فرعي غير كلامي و همدلي مشخص مي شود (ماير و سالووي 1990)
2-تنظيم هيجان در خود و ديگران
تنظيم هيجان در خود به معني تجربه فراخورده كنترل و ارزيابي عمل و خلق خويشتن دست تنظيم هيجان در ديگران يعني تعامل مؤثر با ساير افراد براي مثال آرام كردن هيجانات درمانده كننده در ديگران.
3-بهره برداري از هيجان:
با استفاده از اطلاعات هيجاني در تفكر، عمل و مسئله گشايش است. ماير و سالووي در 1997 مدل اصلاح شده اي از هوش هيجاني كه بر مؤلفه هاي شناختي رشد هوشمندانه و هيجاني تأكيد داشت ارائه دادند. اين مدل هوش هيجاني را به صورت عملياتي در دو سيستم شناختي و هيجاني بررسي مي كند. سيستم استعداد تشخيص با وارد كردن، اطلاعات، توانايي پردازش اطلاعات را در تمام مدت و دستكاري سريع نمادها و ارجاع آن با دانش تخصصي را دارد. هر دو سيستم تك الگويي و كاملاً سنجيده عمل مي كنند. مدل مورد نظر از چهار شاخه تشكيل شده كه هر يك طبقهاي از توانايي ها را به صورت اساسي سنجيده و سلسله مراتب مرتب شده اي را نشان ميدهند. (ماير و سالووي 1997)
شاخه اول:
ادراك و ارزيابي و بيان هيجان كه شامل
ادراك هيجان مي باشد
تنظيم هيجان
...
پیشینه و مبانی نظری هوش هیجان کودکان عادی و خیابانی_1556874558_26484_5739_1250.zip0.03 MB |