فصل دوم پایان نامه،پیشینه،ادبیات پژوهش ،کارشناسی ارشد روانشناسی،مفهوم ،مبانی نظری،مبانی نظری وپیشینه تحقیق ادبیات نظری تحقیق تعاریف ومفاهیم ودیدگاههای فرهنگ سازمانی دارای 18 صفحه وبا فرمت ورد وقابل ویرایش می باشد
توضیحات: فصل دوم پایان نامه کارشناسی ارشد (پیشینه و مبانی نظری پژوهش)
همراه با منبع نویسی درون متنی به شیوه APA جهت استفاده فصل دو پایان نامه
توضیحات نظری کامل در مورد متغیر پیشینه داخلی و خارجی در مورد متغیر مربوطه و متغیرهای مشابه
رفرنس نویسی و پاورقی دقیق و مناسب
منبع : انگلیسی وفارسی دارد (به شیوه APA)
نوع فایل: ورد و قابل ویرایش با فرمت .doc
بخش هایی از محتوای فایل پیشینه ومبانی نظری::
مفهوم فرهنگ
فرهنگ واژهاي است كه علماي علم اجتماع و پژوهشگران رشته مردمشناسي آن را به كار ميبرند و اين واژه از گسترش وسيعي برخوردار است و آنچنان مفيد واقع شده كه آن را در ساير علوم اجتماعي نيز به كار ميبرند. فرهنگ در قالب بحث تخصصي خود در حدود اواسط قرن نوزدهم در نوشتههاي علماي مردمشناسي پديدار شد و كاربرد علمي كلمه فرهنگ در اواخر قرن مذكور توسط تايلر (1917ـ1832) مردمشناس انگليسي صورت گرفت. يكي از مباني اساسي علوم رفتاري با رشته انسانشناسي آغاز ميشود و يكي از رشتههاي فرعي انسانشناسي، انسانشناسي فرهنگي است كه با مطالعه رفتار سازماني ارتباط نزديك دارد. انسانشناسي فرهنگي با رفتار مكتسبه انسانها كه از فرهنگ آنها تأثير ميگيرد و نيز با فرهنگ متأثر از اين رفتار سر و كار دارد. در واقع بدون فهم عميق ارزشهاي فرهنگي جامعه نميتوان رفتار سازماني را به درستي فهميد. نقشي كه فرهنگ در رفتار انسان ايفا ميكند، يكي از مهمترين مفاهيمي است كه در علوم رفتاري وجود دارد (شریف زاده و کاظمی، 1377).
به صورت خيلي كلي مفهوم فرهنگ عبارت است از، كيفيت زندگي گروهي از افراد بشر كه از يك نسل به نسل ديگر انتقال پيدا ميكند. به عقيده ادگار شاين فرهنگ را ميتوان بهعنوان يك پديده كه در تمام مدت اطراف ما را احاطه كرده است مورد تجزيه و تحليل قرار داد. به نظر وي هنگامي كه فردي، فرهنگي را به سازمان يا به داخل گروهي از سازمان به ارمغان ميآورد ميتواند به وضوح چگونگي به وجود آمدن، جاي گرفتن و توسعه آن را ببيند و سرانجام آن را زير نفوذ خود درآورده، مديريت نمايد و سپس تغيير دهد. پژوهشگران مسائل فرهنگي، كاربرد فرهنگ را در دو زمينه بيان ميكنند:
فرهنگ در گستردهترين معني ميتواند به فرآوردههاي تمدن پيچيده و پيشرفته اشاره داشته باشد كه در چنين معنايي به چيزهايي مانند ادبيات، هنر، فلسفه، دانش و فنشناسي باز ميگردد.
در زمينه ديگر فرهنگ از سوي مردمشناسان و ديگر كساني كه انسان را بررسي ميكنند به كار ميرود در اين معني به آفريدههاي انديشه، عادات، اشياء عادي اشاره دارد كه در پي انباشت آنها سازگاري پيچيدهاي بين انسان و محيط طبيعي وي پديد ميآيد (برن، 1375).
تعريف فرهنگ
فرهنگ در زبان فارسي معاني مختلفي دارد كه مهمترين آنها ادب، تربيت، دانش، مجموعه آداب و رسوم، علوم، معارف و هنرهاي يك جامعه است. از ديدگاه علمي تعاريف متعدد و متنوعي از فرهنگ ارائه گرديده كه در ذيل به برخي از آنها اشاره ميشود:
در فرهنگ فارسي عميد، فرهنگ عبارت است از دانش، ادب، علم، معرفت، تعليم و تربيت، آثار علمي و ادبي يك قوم يا ملت.
فرهنگ لغات وبستر، فرهنگ را مجموعهاي از رفتارهاي پيچيده انساني كه شامل افكار، گفتار اعمال و آثار هنري است و بر توانايي انسان براي يادگيري و انتقال به نسل ديگر تعريف ميكند.
به عقيده هافستد فرهنگ عبارت است از: انديشه مشترك اعضاي يك گروه يا طبقه كه آنها را از ديگر گروهها مجزا ميكند و در جايي ديگر، فرهنگ بهصورت مجموعهاي از الگوهاي رفتار اجتماعي، هنرها، اعتقادات، رسوم و ساير محصولات انسان و ويژگيهاي فكري يك جامعه يا ملت تعريف ميشود (جعفری، 1383).
- ويژگيهاي فرهنگ
با بررسيهاي زيادي كه از فرهنگهاي مختلف به عمل آمده، چنين به نظر ميآيد كه عليرغم تفاوتهاي موجود، همه فرهنگها داراي ويژگيهايي هستند كه تعدادي از آنها را ميتوان به شرح زير معرفي كرد:
فرهنگ آموختني است. فرهنگ خصوصيتي غريزي است و ذاتي نيست. فرهنگ نظامي است كه پس از زاده شدن انسان در سراسر زندگي آموخته ميشود.
فرهنگ آموخته ميشود. انسان ميتواند عادتهاي آموختهشده خود را به ديگران منتقل كند.
فرهنگ اجتماعي است عادتهاي فرهنگي، ريشههاي اجتماعي دارند و شماري از مردم كه در گروهها و جامعهها زندگي ميكنند در آن شريك اند.
فرهنگ پديدهاي ذهني و تصوري است. عادتهاي گروهي كه فرهنگ از آنها پديد ميآيد بهصورت هنجارها يا الگوهاي رفتاري، آرماني ذهني ميشوند يا در كلام ميآيند. (یعقوبی و شاکری، 1387).
فرهنگ خشنوديبخش است. هر فرهنگي كه نتواند از عهده تعيين هدف اعلاي زندگي برآيد از برآوردن آرمانهاي عالي حيات نيز ناتوان است. عناصر فرهنگي تا زماني كه بر افراد يك جامعه خشنودي نهايي ميبخشد ميتوانند پايدار بمانند.
فرهنگ سازگاري مييابد. فرهنگ دگرگون ميشود و فرا گرد دگرگوني آن همراه با تطبيق و سازگاري است.
فرهنگ يگانهساز است. عناصر هر فرهنگ گرايش به آن دارند تا پيكري يكپارچه و به هم بافته و سازگار پديد آورند و اين سازگاري به زمان نياز دارد (زاهدی، 1381).
- مفهوم فرهنگ سازمانی
فرهنگ سازماني موضوعي است كه بهتازگي در دانش مديريت و در قلمرو رفتار سازماني راه يافته است. فرهنگ از ديرباز براي شرح كيفيت زندگي جامعه انساني به كار برده ميشود. ولي درباره فرهنگ سازماني آنچه مربوط به كار و رفتار مردمان در سازمان است كمتر سخن گفته شده است.
از تركيب دو واژه فرهنگ و سازمان انديشهاي تازه پديد آمده است كه هيچيك از آن دو واژه اين انديشه را در بر ندارد. سازمان يك استعاره براي نظم و تربيت است درحاليكه عناصر فرهنگ نه منظم هستند و نه با نظم. فرهنگ كمك ميكند تا درباره چيزي جداي از مسائل فني در سازمان سخن گفته شود و باعث ميشود نوعي از روان همراه با نوعي رمز و راز پديد آيد. بنابراين ميتوان گفت فرهنگ در يك سازمان مانند شخصيت در يك انسان است (شریف زاده و کاظمی، 1387).
فرهنگ سازماني پديدهاي است كه در سازمان است و همه اعضاء اتفاق نظر دارند كه يك دست ناپيدا افراد را در جهت نوعي رفتار نا مرئي هدايت ميكند. شناخت و درك چيزي كه فرهنگ سازمان را ميسازد، شيوه ايجاد و دوام آن به ما كمك ميكند تا بهتر بتوانيم رفتار افراد در سازمان را توجيه كنيم.
به طور كلي فرهنگ سازماني ادراكي است كه افراد از سازمان خود دارند و چيزي است كه نه در سازمان وجود دارد و نه در فرد و ويژگيهاي خاصي كه در يك سازمان وجود دارد نمايانگر خصوصيات معمول و ثابتي است كه سازمانها را از يكديگر متمايز ميكند (مشبكي، 1380).
فرهنگ سازماني بستری است به هم پيوسته كه اجزا سازمان را بهم میچسباند (كوئين 1999). هافستد (1991) فرهنگ سازماني را برنامهريزي جمعي ذهن بيان ميكند كه افراد يك سازمان را از سازمانهاي ديگر متمايز كند (مرتضوي، 1379). فرهنگهاي سازماني شالوده تاريخي دارند بدين معني كه نميتوان رابطه بين فرهنگ سازماني و تاريخ را از هم جدا كرد و فرهنگ سازماني بطور ناگهاني و اتفاقي بوجود نميآيد تريس و بير (1993). بسياري از صاحبنظران بر اين عقيدهاند كه ”فرهنگ سازماني، سيستمي از استنباط مشترك است كه اعضاء نسبت به يك سازمان دارند و همين ويژگي موجب تفكيك دو سازمان از يكديگر ميشود“ (رابينز، 1374، ص 967).
- تعريف فرهنگ سازماني
فرهنگ سازماني عبارت است از ارزشهاي اصلي، مفروضات، تفسيرات در رويكردهايي كه ويژگيهاي يك سازمان را مشخص ميكند که در 4 گونه فرهنگ سازماني نمايان ميشود. اين چهار گونه شامل قومي، ويژه سالاري و بازار، سلسله مراتب ميباشند (كوئين، 1999،).
مقصود از فرهنگ سازماني، سيستمي از استنباط مشترك است كه اعضاء نسبت به يك سازمان دارند و همين ويژگي موجب تفكيك دو سازمان از يكديگر ميشود. كريس آرجريس، فرهنگ سازماني را نظامي زنده ميخواند و آن را در قالب رفتاري كه مردم در عمل از خود آشكار ميسازند، راهي كه بر آن پايه بهطور واقعي ميانديشند و احساس ميكنند و شيوهاي كه بهطور واقعي با هم رفتار ميكنند تعريف ميكند. ميتوان گفت كه همه افرادي كه در اين زمينه مطالعه نمودهاند همگي توافق دارند كه فرهنگ؛
كلي است كه از مجموع اجزاي آن بيشتر است.
تاريخچه سازمان را منعكس ميكند.
به مطالعه انسانشناسي مانند رسوم و نهادها مربوط ميشود.
توسط گروهي از افراد كه يك سازمان را تشكيل دادهاند شكل گرفته است.
حركت آن كند و سخت است.
...
ادبیات نظری تحقیق تعاریف ومفاهیم ودیدگاههای فرهنگ سازمانی_1549804737_21924_5739_1643.zip0.03 MB |