فصل دوم پایان نامه،پیشینه،ادبیات پژوهش ،کارشناسی ارشد روانشناسی،مفهوم ،مبانی نظری،مبانی نظری وپیشینه تحقیق پیشینه ومبانی نظری يژوهش معنای زندگی دارای 26 صفحه وبا فرمت ورد وقابل ویرایش می باشد
توضیحات: فصل دوم پایان نامه کارشناسی ارشد (پیشینه و مبانی نظری پژوهش)
همراه با منبع نویسی درون متنی به شیوه APA جهت استفاده فصل دو پایان نامه
توضیحات نظری کامل در مورد متغیر پیشینه داخلی و خارجی در مورد متغیر مربوطه و متغیرهای مشابه
رفرنس نویسی و پاورقی دقیق و مناسب
منبع : انگلیسی وفارسی دارد (به شیوه APA)
نوع فایل: ورد و قابل ویرایش با فرمت .docx
بخش هایی از محتوای فایل پیشینه ومبانی نظری::
فهرست:
معنای زندگی
2-3-1.رابطه معنای زندگی و خوش بینی با بهزیستی ذهنی
سوابق مربوطه و تحقیقات خارج و داخل کشور
2-7-1. تحقیقات داخلی
2-7-2. تحقیقات خارجی
بررسی سطح تحول من و گرایش به جراحی های زیبایی
منابع فارسی
منابع لاتین
معنای زندگی
در تعریف معنای زندگی باید گفت زندگی برای مردم زمانی معنادار است که آنها بتوانند الگو یا هدفی را در رویدادهای زندگی برای خود در نظر بگیرند. در نقطه مقابل زندگی زمانی بی معنا است که به نظر برسد همه چیز فرو ریخته است و نمی توان هیچ احساسی را در ماورای آنچه انجام می شود یا رویدادهای که در زندگی اتفاق می افتد، پیدا کرد . معنای زندگی به محتوایی اشاره می کند که مردم زندگی خود را از آن آکنده می کنند و به زندگی خود شکل و جهت می دهند و در ارتباط با هدف ها و ارزش های زندگی است (جیکابسون ، 2008).
معنای زندگی یکی از عوامل مؤثر بر کیفیت زندگی است . توجه به ادراکات افراد درباره عوامل شخصی زندگی آنها نقش مهمی را در کیفیت زندگی آنها ایفا می کند (لواسور تریبل، 2009). همچنین مطالعات نشان می دهد که افرادی با نمره هدف بالاتر در زندگی ( یعنی معنایی بالاتر )، همراه با خودپذیری بیشتر ( کرامبو و ماهولیک، 1969) ، رضایت بیشتر در زندگی (رکروکازین، 1979) مسئولیت پذیری و خودکنترلی بالاتر (سیمون، 1980) و خوب بودن ( لازوراس و دیلونگیس، 1983) می باشد که همگی از مؤلفه های کیفیت زندگی می باشد.
بائسگی برای زن زمانی است که او توقف می کند و باورهای خود را نسبت به خود و دنیای اطرافش مرور می کند و ممکن است یک زن به سویی گام بردارد که تا کنون خواستار آن بوده ولی عملی نشده است (کینگ، هانتر، هریس، 2005). درنتیجه یکی از تغییراتی که هم زمان با شروع یائسگی و ورود به میانسالی در زنان ایجاد می شود، ابهام و تغییر در معنای زندگی و گاه رسیدن به هدف های خاص و گاهی نیز به پوچی و بی هدفی است که تاکید بر مفهوم معنا را برای این گروه از زنان مفید می سازد.
تصویر بدن که به معنای احساسات، نگرش ها و ارزش های یک فرد درباره بدن و کارکرد آن باشد (هابلب و کوئین لان، 2003) نیز ( که در این تحقیق شامل سه متغییر رضایت از نواحی بدن، ارزیابی ظاهری و ارزیابی سلامتی می باشد ) که یکی از عناصر اصلی کیفیت زندگی نگرش فرد است که شامل نگرش درباره خود از جمله تصویر ذهنی از تن و نگرش درباره درمان و علایم بیماری می باشد ( بلاندر، 1994). تصویر بدنی مهم ترین بخش تصور فرد از خود است ؛ زیرا ظاهر فیزیکی فرد، اولین ویژگی است که در برخورد افراد با فرد دیگر، مورد قضاوت قرار می گیرد (دلامتر، 2003).
نگرانی درباره ی معنا و هدف زندگی یکی از ویژگی های بشر به عنوان یک موجود متفکر و کاوشگر است. دیگر موجودات عالم، مسیر طبیعی زندگی خود را از ابتدا تا انتها بدون پرسش و سوال و چون و چرا طی می کنند. این از شکوه یا شوربختی بشر است که در طول تاریخ، دم به دم این پرسش را برای خود و دیگران مطرح ساخته است و چرایی هستی را زیر سوال برده است. انسان همواره یک میل قوی برای درک خود و دنیای اطراف خود داشته و به منظور حمایت از این میل، فعالیتهای رفتاری وشناختی متعدد ومتنوعی انجام داده است (اپستین، 1985؛هین، پرولکس و ووهس، 1006؛ هگینس ، 2000؛ جانوف- بولمن ، 1992؛ ریف و ساینگر ، 1998). استیگر، کاشمن، سالیوان و لورنتز (2008)، بیان می کنند افراد زمانی که حضور معنا را در زندگی تجربه می کنند خود و جهان بیرونی را یگانه و منحصر به فرد یافته وهر آنچه را که سعی دارند در زندگی انجام دهند به خوبی میشناسند. به همین دلیل، انسانها در پی یافتن معنی زندگی خویش هستند ؛ اما این معنا را با درجات و میزان متفاوتی از فعالیت جست وجو میکنند. در واقع، تلاش برای یافتن معنایی در زندگی، نیرویی اولیه است نه نمودی ثانوی که از تحریک غرایز سرچشمه گرفته باشد . این معنا برای هر فرد ویژه و یکتا است و فقط اوست که باید و شاید آن را انجام می دهد؛ فقط در آن صورت است که این نیروی معناجویی یا معناخواهی وی را راضی خواهد کرد (فرانکل، 1386). بین سان، معناجویی را نه تنها میتوان تجلی واقعی انسان بودن بشر دانست، بلکه یک معیار برای بهداشت و سلامت روان نیز هست (فرانکل ،1375).
تحقیقات گونان نشان می دهد که هدف و جهت در زندگی به طور مثبت با کارکرد های روانشناختی و سلامت روان مرتبط است (فرانسیس و هیلز 2008).
دیدگاه های مختلف در زمینه ی چگونگی دستیابی به معنای زندگی ، تفاوتهای زیادی با هم دارند و به همین دلیل نمی توان یک معنای جامع و جهان شمول را یافت و زندگی اشخاص را با آن هماهنگ کرد. اما موضوع مسلم این است که همه ی دیدگاه ها علی رغم تفاوت ها ، بر ضرورت وجود معنا در زندگی تاکید می کنند (استیگر، فرایزر، ایشی و کالر،2006).
از این رو مسئله ی معنای زندگی به خودی خود قابل درک نیست ؛ این مسئله در دوران هایی طرح می شود که انسان دیگر به وضوح مضمون زندگی راکه محیط براو عرضه میدارد، تمیز نمی دهد و این عدم اطمینان و تزلزل خاطر، حکایت از آن دارد که مناسبات سنتی ، قدرت برابری با مقتضیات و نیازهایی را که حاصل ترقی زندگی است ، را ندارد (اوکن ،1353).
همان طور که می یالوم (1989) می گویند ، انسان ها به معنادار بودن زندگی نیاز دارند . معنادار بودن به اشخاص اجازه می دهد رویداد ها را تفسیر کنند و با توجه به نحوه زندگی و خواسته های انساندر زندگی ، برای خویشتن ارزش هایی تدارک ببینند. معناداری یعنی ارزش داری و ارزش گذاری و آنگاه که با زندگی همراه باشد، به ارزش داری و ارزش گذاری زندگی معنا میشود و اگرزندگی انسان برخوردار از ارزش واقعی مثبتی بود و یه خیر و صلاح او باشد ، معنادار است .
می توان گفت معناجویی در زندگی با سلامت روان رابطه مستقیم دارد و این دو در تعامل با هم میتواند از عواملی باشد که شخصیت فرد را شکل داده و راهبرد های زندگی بشر را تعیین میکنند. بنابراین دانستن و پی بردن به معنای زندگی و آماده نمودن افراد جهت دست یابی به معنا و مفهوم زندگی یکی از دغدغه های بشر امروزی می باشد که ریشه های آنرا می توان در نوع و سبک تربیت والدین دانست.
2-3-1.رابطه معنای زندگی و خوش بینی با بهزیستی ذهنی
یکی از سازه
هایی که در سال های اخیر توسعه پیدا کرد و به عنوان شاخص بهزیستی مورد توجه قرار گرفت «معنای زندگی» است. تعریف معنای زندگی در حوزه های مختلف متفاوت است به دلیل این که تعریف جهانی از معنا که بتواند مناسب زندگی هر کس باشد وجود ندارد و هر کس باید خودش در زندگی معنایی داشته باشد. بامستیر (1991) بیان کرد احساس معنا از طریق برآورده شدن نیازهای اولیه به هدفمندی کارآمدی و خودارزشمندی تحقق می یابد و دیگر پژوهشگران اشاره کردند که تحقق معنا بااهمیت عملی وتصمیم گیری روزانه ارتباط دارد. ویکتور فرانکل (1385) بر معناجویی افراد در زندگی باور داشت. او بیان کرد که رفتار انسان ها نه بر پایه نظریه فروید و نه بر پایه نظریه قدرت طلبی آدلر است بلکه انسان ها در زندگی به دنبال معنا و مفهومی برای زندگی خود می باشند. اگر فردی نتواند معنایی در زندگی خویش بیابد احساس پوچی به او دست می دهد و از زندگی نا امید می شود و ملامت و خستگی از زندگی تمام وجودش را فرا می گیرد. الزاماً این حس منجر به بیماری روانی نمی شود بلکه پیش آگهی بدی برای ابتلا به اختلاف ها است بنابراین فرانکل بهزیستی را در یافتن معنا و مفهوم زندگی می داند.
در دوره نوجوانی بیشتر از دوره کودکی کشمکش و تعارض وجود دارد. نوجوانان در تکاپو برای یافتن معنای خود هستند. بنابراین هدف داشتن یا معناداری زندگی می تواند بحران هویتی که یک شخص در این سن با آن روبرو می شود را حل کند. ونگ (1998) معنا را به عنوان شناختی تعریف می کند که دارای مبانی فرهنگی بوده و به صورت فردی تشکیل می شود. این نظام شناختی بر انتخاب فعالیت ها و اهداف تأثیر می گذارد و به زندگی نوعی احساس هدفمندی ارزش شخصی و کمال اعطا می کند یک نوجوان ممکن است این معنا را از منابع متعددی کسب نماید. بر اساس نیم رخ معنای شخصی ونگ این منابع ممکن است شامل پیشرفت روابط دوستانه مذهب پذیرش خود صمیمیت و رفتار منصفانه باشد. بنابراین معناداری زندگی یک نوجوان می تواند نقطه عطفی برای انتقال موقعیت های آن به دوره بزرگسالی باشد.
پژوهشگران متعددی نشان داده اند معنای زندگی یا جست وجو برای معنای زندگی با سلامت روانی رضایت از زندگی بهزیستی ذهنی و امید در نمونه های مختلف اعم از جوان بزرگسال و سالمند رابطه معناداری دارد. یعنی با افزایش معناداری شاهد افزایش سلامت روانی و امید و کاهش نشانه های مرضی و اختلاف های روانی هستیم (ماسکار و روزن 2005). افرادی که اهداف معناداری در زندگی دارند و درگیر در فعالیت های ایجاد معنا هستند خود هماهنگی بیشتری را تجربه می کنند (یعنی شناخت و با علاقه انجام دادن این فعالیت ها). هر چه افراد بیشتر در این فعالیت ها یا دستیابی به اهداف درگیر یاشند انتظارات وثبت بیشتری خواهند داشت (یعنی خوش بین تر هستند). در نهایت و شاید مهم تر از همه این که هر چه افراد انتظارات مثبت بیشتری داشته باشند از بهزیستی بیشتری برخوردار خواهند بود. به نظر می رسد که انتظارات مثبت (یعنی خوش بینی) نقش واسطه ای میان اهداف معنی دار و پیامد های مرتبط با آن را ایفا می کند (یهو، چونگ و چونگ 2010).
افرادی که معنای زندگی بیشتری را تجربه می کنند از لحاظ بهزیستی ذهنی در سطح بالاتری هستند و عواطف مثبت(شادی سرزندگی واراده) بیشتر وعواطف منفی (افسردگی و اضطراب) کمتری راتجربه می کنند. به عبارتی دیگر افرادی که زندگیشان از معناداری بیشتری برخوردار است توانایی بیشتری در تحمل شرایط ناگوار دارند که این باعث بهزیستی افراد می شود. در سال های اخیر اسنایدر به عنوان یک عامل مهار خود می نگرد که به کمک آن انسان می تواند از حرمت خودش مراقبت نماید. اسنایدر تعریف ویژه ای از مهار دارد و آن را سازه ای روان شناختی می داند که افراد برای درک و فهم بهتر نتایج اعمال خود ورسیدن به پیامد های مطلوب و پرهیز از پیامدهای نامطلوب از آن بهره می برند. به این ترتیب زندگی هنگامی معنادار است که فرد امکان مهار زندگیش را داشته باشد و برای رسیدن به اهدافش تلاش نماید. به اعتقاد اسنایدر برگزیدن هدف های مناسب و تلاش برای رسیدن به آنها همان چیزی است که می توان به آن تفکر هدف مدار یا امید گفت (فلدمن و اسنایدر). بر اساس نظریه امید اسنایدر این یافته ها را می توان این گونه تبیین کرد که برخورداربودن از یک تفکر امیدوارانه و داشتن منابع کافی برای تفکر مدار و آشنایی با مسیرهای لازم برای رسیدن به اهداف سبب معناداری زندگی می شود.
به عبارت دیگر یعنی افزایش امید منجر به افزایش معنا می گردد و افزایش معنا هم سبب افزایش امید یا تفکر هدف مدار می گردد که بر اساس یافته های این پژوهش و پژوهش های اسنایدر و فلدمن (2005) و باور و همکاران (1998) افزایش معناداری منجر به افزایش شادی و عواطف مثبت (گینگ و همکاران2006) و رضایت از زندگی و کاهش هر دو یا یکی از این دو منجر به افزایش میزان اضطراب و افسردگی می گردند.
هنگامی که افراد قادربه یافتن معنایی درزندگی خود نیستند در بحران وجودی خویش غوطه ور می شوند. زندگی آنها در واقع بهای تنش میان وجود و نیاز است برای همین در موقعیت های نامناسب قربانی بی معنایی می شوند. آنها از ملال و غم زدگی مزمن و فقدان جهت گزینی هدفمند رنج می برند. زندگی آنها بی هدف است و دائم خطر می کنند و آسیب می بینند. دستاوردهای مادی خلأ درونی آنها را پر نمی کند. در نتیجه در جست وجوی هیجان و ماجرا در زندگی هستند تا شاید از یکنواختی خارج شوند. آنها بیشتر با چیزی زندگی می کنند تا برای چیزی حال آنکه زندگی برای چیزی پر ارزش است. برخی از آنها در یک ساز و کار خود درمانگرانه به مواد یا الکل روی می آورند و یک هیجان زندگی روان آزرده تازه را تجربه می کنند. برخی دیگر هم ممکن است افسرده شده و پوچ گرایی بی تفاوتی و یا بدگمانی را از خود نشان دهند.
روی بامستر(1991) معتقد است معناداری زندگی باعث می شود فرد احساس کار آمدی و مهار خودارزشمندی و هدفمندی در زندگی کند و وقتی افراد در زندگی هدفمند باشند و دارای احساس کارآمدی و مهار باشند دراین در این صورت قادرند دررویارویی باناکامی ها، مصیبت ها و تعارض های زندگی و حتی رویدادهای مثبت پیشرفت ها و مسئولیت بیشتر به تلاش ادامه دهند و برای دست یابی به موفقیت تلاش کنند. هر چه فرد معنای زندگی بیشتری را تجربه کند در زندگی هدفمندتر عمل می کند. هدفمندی و احساس جهت داشتن و رفتارهای هدفمند از طریق ثبات در رفتار و اصرار بر هدف تقویت می شوند. این عوامل باعث ایجاد شادکامی و همچنین عواطف مثبت شده و بهزیستی فرد را به دنبال دارد. افرادی که از احساس مهار فردی قوی برخوردارند از تنیدگی زای فشار آور زندگی کمترفرسوده می شوند. از سوی دیگر قرارگرفتن در موقعیت هایی که به شکست مکرر می انجامد و افراد مهاری در موقعیت ندارند موجب می شود آنها احساس درماندگی را بیاموزند. در نتیجه زمانی که مردم مهار فردی ندارند احتمالاً ابتلا به افسردگی در آنها بیشتر است.
فرانکل بر معناجویی افراد در زندگی تاکید دارد. او معتقد است که رفتار انسان ها نه بر پایه لذت گرایی نظریه روان تحلیلی و نه بر پایه قدرت طلبی آدلر است بلکه انسان ها در زندگی به دنبال معنا و مفهومی برای زندگی خود می باشند. فرانکل (1995) اگ فردی نتواند مبنایی در زندگی خود بیابد احساس پوچی به او دست می دهد و راز زندگی ناامید می شود و ملالت و خستگی از زندگی تمام وجودش را فرا می گیرد. الزاماً این حس منجر به بیماری روانی نمی شود بلکه پیش آگهی بدی برای ابتلا به اختلاف ها است بنابراین فرانکل بهزیستی را در یافتن معنا و مفهوم زندگی می داند. معناداری زندگی و جایگاه اهمیت آن برای برخورداربودن از یک زندگی خوب و شاد امری انکار ناپذیر وغیرقابل کتمان است(ریف وسینگر 1998 به نقل از کینگ و همکاران 2006). برخی از مؤلفان با توجه به یافته های موجود ادعا نموده اند که وجود معنا در زندگی مانند کلیدی است که می تواند قفل و گره مشکلات زندگی را باز نماید و باعث شود تا افراد کنش های مثبتی انجام دهند (فرانکل، 1984).
یافته های پژوهشی نشان داده افرادی که سطوح بالای خوش بینی و معنای زندگی را دارا می باشند به صورت معنادار از بهزیستی بالاتری برخوردار بودند. نکته قابل توجهی که می توان از نتایج فهمید آن است که افراد خوش بین در واقع فعال، طراح و پر تلاش هستند. آنها دست به برنامه ریزی می زنند فعالانه عمل می کنند و تلاش می کنند به بهترین شکل ممکن موقعیت تنیدگی زا را تغییر دهند و این امر موجب می شود که افراد خوش بین کمتر در معرض خطرهای بعدی قرار گیرند و فشار ناشی از حوادث تنیدگی زا نیز برای آنها کمتر باشد.
«معناداری زندگی» افراد ممکن است ناشی از ارزش های فرهنگی هنجاری و مذهبی آنان باشد که این افراد را به سمت خوش بین بودن می کشاند. در جامعه ما که یک جامعه مذهبی است مذهب و ایمان به احتمال قوی از عناصر اصلی معناداری و خوش بینی به حساب می آیند. این گونه افراد ایمان دارند که زندگی پر معناست. این باور معمولاً به وسیله ارزش های آن ها حمایت می شود که این معناداری زندگی و خوش بین بودن با افزایش حالات عاطفی مثبت و کاهش عواطف منفی موجب ارتقا بهزیستی می شود. در ارتباط با نقش تفاوت های جنس در معنای زندگی خوش بینی و بهزیستی ذهنی افراد مورد مطالعه نتایج بدین صورت بود که پسران و دختران در معنای زندگی و خوش بینی تفاوتی وجود نداشت که این نتایج با نتایج یهو چونگ و چانگ (2010) همخوانی داشت.
سوابق مربوطه و تحقیقات خارج و داخل کشور
...
پیشینه ومبانی نظری يژوهش معنای زندگی_1548682267_21427_5739_1019.zip0.06 MB |