فصل دوم پایان نامه،پیشینه،ادبیات پژوهش ،کارشناسی ارشد روانشناسی،مفهوم ،مبانی نظری،مبانی نظری وپیشینه تحقیق ادبیات نظری تحقیق تعریف،نظریها ودید گاه های اضطراب دارای 15 صفحه وبا فرمت ورد وقابل ویرایش می باشد
توضیحات: فصل دوم پایان نامه کارشناسی ارشد (پیشینه و مبانی نظری پژوهش)
همراه با منبع نویسی درون متنی به شیوه APA جهت استفاده فصل دو پایان نامه
توضیحات نظری کامل در مورد متغیر پیشینه داخلی و خارجی در مورد متغیر مربوطه و متغیرهای مشابه
رفرنس نویسی و پاورقی دقیق و مناسب
منبع : انگلیسی وفارسی دارد (به شیوه APA)
نوع فایل: ورد و قابل ویرایش با فرمت .doc
بخش هایی از محتوای فایل پیشینه ومبانی نظری::
خلاصه ای از کار:
تعريف اضطراب :
درباره اضطراب تعاريف گوناگوني مطرح است که ما به طرح برخي از اين تعاريف مي پردازيم .
1-اضطراب يک نوع حالت عاطفي است که با احساس نا امني مشخص ميشود که اين حالت بيشتر با دلهره و تشويش اشتباه ميشودکه لکن وجه تمايز آن فقدان تغييرات بدني چون احساس خفگي ،عرق کردن، ازدياد ضربان نبض و..که از نشانه هاي مشخص دلهره به شمار ميروند،مي باشد.بسياري از مکتبها کوشيدند که براساس اصول مواضع خود بروز اضطراب را توجيه و تفسير کنند و جالب اينکه از نظر تئورسينهاي تعليم و تربيت ،اين حالت نوعي گرايش اکتسابي محسوب ميشود ، ولي روانکاوان برعکس اضطراب را مولود ناکاميهاي انگيزه شهواني .ممنوعيتهاي فرامن به شمار آورده اند و اين خطري است که مستقيما متوجه ((من)) يعني متوجه شخصيت ذي شعور ميگردد که با اين پيش آگهي ميتواند با اقدامات مناسب به جواب گويي پردازد ويا مکانيزمهاي تدافعي خود را به تحرک و فعاليت وادار سازد(رزم آزما،1385).
.............
نظريه هاي اضطراب :
ما دراين بخش به بررسي ديدگاهها ومکاتب گوناگون موجود در زمينه ي اضطراب خواهيم پرداخت.
نظريه روانکاوي :
نظريه پردازان روان پويايي بر اين باورند که رويدادهاي رواني دروني و انگيزه هاي ناهشيار عوامل تعيين کننده اضطراب به شمار مي ايند به باور آنها هنگامي که توقعات محيطي افزايش يابد يا هنگامي که تنش در درون دستگاه نهاد – خود فراخود بروز کند خود دستخوش اضطراب مي گردد (آزاد،1382). فرويد اضطراب روان رنجور را نتيجه يک تعارض ناهشيار مي دانست که بين تکانه هاي نهاد و محدوديتهايي که خود و فراخود اعمال مي کنند ايجاد مي شود از آنجا که بسياري از تکانه هاي نهاد با ارزشهاي اجتماعي يا شخصي در تضاد هستند آدمي را دستخوش تهديد مي کنند (اتکينسون و همکاران،1386).
...............
نظريه رفتارگرایی :
درمانگران و نظريه پردازان رفتارگرا اختلالات اضطرابي را نتيجه يادگيري هاي غلط و شرطي شدن مي دانند يک موقعيت استرس را که با موقعيتهاي استرس زاي قبلي شبيه است ممکن است موجب برانگيختگي اضطراب در فرد شود (آزاد،1382).
...............
ديدگاه زيست شناختي :
گر چه هيچ علت مشخصي براي اختلالات اضطرابي شناخته نشده است اما به نظر مي رسد که علل زيستي در ايجاد آنها نقش داشته باشد . مثلاً آشکار شده است که داروهاي آرام بخش در کاهش اضطراب موثرند و همچنين نقش وراثت در اختلالات اضطرابي موضوعي است که آن را انکار نمي توان کرد(آزاد،1382).
.................
نظريه هاي شناختي:
نظريه پردازان شناختي اعتقاد دارند كه رويدادها و مشكلات عامل بروز اضطراب و استرس نيستند بلكه تعبير و تفسير فرد از اين رويدادهاست كه ممكن است منجر به اين مشكلات گردد. نظريههاي شناختي عمدتا بعنوان يك رويكرد و درماني و توضيع براي افسردگي ارائه شدند اين نظريه ها اخيرا بيشتر در زمينه اضطراب بكار برده شده اند زيرا در درمان اضطراب نيز موثر و داراي كاربرد تشخيص داده شده اند اگر چه نظريه پردازان مختلف تا حدي با هم اختلاف نظر دارند اما نظريه هاي شناختي بطور كلي مي گويند كه اضطراب در پي ارزيابي غلط يا درست موقعيتي كه موجب احساس خطر در شخص مي شود تداوم مي يابد روشهاي درمان شناختي علاوه بر تحليل مفصل و باز ساده الگوهاي غلط و غير منطقي تفكر همچنين تمرينهاي رفتاري در وضعيتهاي مختلف را بعنوان بخشي جدايي ناپذير از فرايند درمان بكار مي برند. (دادستان، 1386).
اضطراب
. Anxiety
:
تعريف اضطراب :
درباره اضطراب تعاريف گوناگوني مطرح است که ما به طرح برخي از اين تعاريف مي پردازيم .
1-اضطراب يک نوع حالت عاطفي است که با احساس نا امني مشخص ميشود که اين حالت بيشتر با دلهره و تشويش اشتباه ميشودکه لکن وجه تمايز آن فقدان تغييرات بدني چون احساس خفگي ،عرق کردن، ازدياد ضربان نبض و..که از نشانه هاي مشخص دلهره به شمار ميروند،مي باشد.بسياري از مکتبها کوشيدند که براساس اصول مواضع خود بروز اضطراب را توجيه و تفسير کنند و جالب اينکه از نظر تئورسينهاي تعليم و تربيت ،اين حالت نوعي گرايش اکتسابي محسوب ميشود ، ولي روانکاوان برعکس اضطراب را مولود ناکاميهاي انگيزه شهواني .ممنوعيتهاي فرامن به شمار آورده اند و اين خطري است که مستقيما متوجه ((من)) يعني متوجه شخصيت ذي شعور ميگردد که با اين پيش آگهي ميتواند با اقدامات مناسب به جواب گويي پردازد ويا مکانيزمهاي تدافعي خود را به تحرک و فعاليت وادار سازد(رزم آزما،1385).
2-اضطراب به منزله ي بخشي از زندگي هر انسان ، در همه ي افراد در حدي اعتدال آميز وجود دارد ودر اين حد ، به عنوان پاسخي سازش يافته تلقي ميشود به گونه اي که ميتوان گفت ((اگر اضطراب نبود همه ما پشت ميزهايمان به خواب ميرفتيم ))، فقدان اضطراب ممکن است ما را با مشکلات وخطرات قابل ملاحظه اي مواجه کند : اضطراب است که مارا وا ميدارد که براي يک معاينه کلي پيش پزشک برويم،کتابهايي را که از کتابخانه به عاريت گرفته ايم باز گردانيم ، در يک جاده لغزنده با احتياط رانندگي کنيم و.. که بدين ترتيب زندگي طولاني تر و سازنده تري داشته باشيم.بنابراين اضطراب به منزله ي بخشي از زندگي هر انسان ،يکي از مولفه هاي ساختار شخصيت وي را تشکيل ميدهد واز اين زاويه است که پاره اي از اضطراب هاي دوران کودکي و نوجواني را ميتوان بهنجار دانست و تاثير مثبت آنها را بر فرايند تحول پذيرفت : چرا که اين فرصت را براي افراد فراهم مياورد مکانيزم هاي سازشي خود را در جهت مواجهه با منابع استرس زا گسترش دهند.به عبارت ديگر ،ميتوان گفت که اضطراب در پاره اي از مواقع؛ سازندگي و خلاقيت را در فرد ايجاد ميکند، امکان تجسم موقعيتها و سلطه برآنها را فراهم مي اورد ويا آنکه وي را برمي انگيزدتا به طور جدي با مسئوليت مهمي مانند آماده شدن براي يک امتحان يا پذيرفتن يک وضيفه ي اجتماعي مواجه شود(دادستان،1386).
3-اضطراب را در واقع همه انسانها تجربه مي کنند . اضطراب يک احساس منتشر ، بسيار ناخوشايند و اغلب مبهم دل واپسي است که با يک يا چند تا از احساس هاي جسمي همراه مي گردد . اضطراب يک علامت هشدار دهنده است و خبر از خطري قريب الوقوع مي دهد و شخص را براي مقابله آماده مي سازد ( کاپلان و سادوک ،1384).
فرويد معتقد بود که اضطراب مي تواند ماهيتي سازشي داشته باشد و آن در صورتي است که ناراحتي همراه با آن فرد را به سوي راه هاي جديد و مبارزه انگيز زندگي سوق دهد اگر شخصي از اين حيث با شکست مواجه شود نتيجه آن اختلال واضطراب مرضي است( آزاد،1382).
4-اضطراب حالتي است که به طور کلي با انتظار وقوع يک پيش آمد ناگوار مشخص است در تفکيک ترس و اضطراب مي توان گفت که اضطراب واکنشي در مقابل ترسي است که از درون شخص وي را تهديد مي کند در حالي که ترس واکنشي نسبت به يک خطر واقعي خارجي است ( کاپلان و سادوک ،1384).
5-اضطراب متعادل و نرمال آن است که شدت عکس العمل متناسب باشد با مقدار خطر و اين مفيد است زيرا که شخص را وادار مي کند تا با موفقيت خطرات را از خود دفع کند و بنابراين مقدار معتدل اضطراب براي رشد و تکامل صحيح شخصيت لازم است اما هر چند که مقدار محدودي اضطراب براي رشد بشر ضروري است ولي مقدار زياد آن نيز باعث اختلال در رفتار فرد مي شود و اغلب اوقات شخص را به نشان دادن رفتارهاي ناسازگار سوق مي دهد( شاملو، 1380 ).
نظريه هاي اضطراب :
ما دراين بخش به بررسي ديدگاهها ومکاتب گوناگون موجود در زمينه ي اضطراب خواهيم پرداخت.
نظريه روانکاوي :
نظريه پردازان روان پويايي بر اين باورند که رويدادهاي رواني دروني و انگيزه هاي ناهشيار عوامل تعيين کننده اضطراب به شمار مي ايند به باور آنها هنگامي که توقعات محيطي افزايش يابد يا هنگامي که تنش در درون دستگاه نهاد – خود فراخود بروز کند خود دستخوش اضطراب مي گردد (آزاد،1382). فرويد اضطراب روان رنجور را نتيجه يک تعارض ناهشيار مي دانست که بين تکانه هاي نهاد و محدوديتهايي که خود و فراخود اعمال مي کنند ايجاد مي شود از آنجا که بسياري از تکانه هاي نهاد با ارزشهاي اجتماعي يا شخصي در تضاد هستند آدمي را دستخوش تهديد مي کنند (اتکينسون و همکاران،1386).
فرويد (1936) در آخرين نوشته هاي خود(به نقل از ساراسون وساراسون،1383) به سه نوع اضطراب اشاره کرده و بين آنها تمايز قائل شده است: " اضطراب عيني يا اضطراب واقعي كه هر شخص آنرا دارد و همان پاسخ به خطر واقعي كه در جهان خارج اتفاق مي افتد است. فرويد مي گويد: اين اضطراب به نسبت به محرك هاي ترس آور منطقي و متناسب با آنهاست و روشي انطباقي و سريع براي تغيير و آماده سازي شخص در مواجهه با خطر است. و در نوع ديگر آنها اضطراب آنهايي هستند كه موجب ناراحتي هاي رواني مي شوند و به عنوان اضطراب روحي و اضطراب روان رنجوري شناخته شده اند.فرويد معتقد بود كه شخصيت انسان ممكن است بر مبناي سه بخش اساسي نهاد، خود و فراخود مفهوم سازي شود. و منبع تمام انرژي رواني كه ليبيدو ناميده مي شود.فرويد معتقد است كه اولين تجربه اضطراب در بدو تولد اتفاق مي افتد نوزاد از محيط امن رحم به يك موقعيت جديد و نا آشنايي وارد مي شود و ناگهان در مي يابد كه ممكن است نيازهاي نهاد فوري ارضا شوند. بنابراين اضطراب اوليه الگويي براي اضطراب هاي ديگر مي شود.بر مي گرديم به نوع دوم از سه نوع اضطرابي كه فرويد بيان نموده است، اضطراب روحي همان ترس از تنبيه بوسيله فراخود است كه به دنبال تاب نياوردن در برابر معيارهاي طبيعي ناشي از رفتار واقعي يا بلقوهاي كه نهاد فرمان به آن مي دهد بوجود مي آيد. اين سه نوع اضطراب بصورت احساس گناه بروز مي كند. نو ع سوم اضطراب روان رنجوري در نتيجه تهديد نهاد به تحت فشار قرار دادن خود و به دنبال آن ابراز رفتار پرخاشگرانه يا لذت جويانه كه از نظر اجتماعي غير قابل قبول باشد بوجود مي آيد. كودك در گذشته بخاطر اين نوع رفتار شديدا تنبيه مي شده است. بنابراين پيشبيني تنبيه بيشتر اضطراب بالا مي برد. خود سعي مي كند تكانه هاي نهاد را سركوب مي كند و فرا خود نيز ناظر اين جريان است اما چون اين سركوبي تا حدي موفقيت آميز است اضطراب مبهم و فراگيري به فرد دست مي دهد.همانطور كه خود سعي مي كند نقش متراكم شده را تعديل نمايد اين اضطرابهاي فراگير مي توانند به چيزهايي در دنياي واقعي نسبت داده شوند ترس به بعضي چيزهاي ديگر فرافكني مي شود كه نمادي از تعارض ناخودآگاه هستند و بدين ترتيب هراسي بيمار گونه در فرد بوجود مي آيد ."
نظريه رفتارگرایی :
درمانگران و نظريه پردازان رفتارگرا اختلالات اضطرابي را نتيجه يادگيري هاي غلط و شرطي شدن مي دانند يک موقعيت استرس را که با موقعيتهاي استرس زاي قبلي شبيه است ممکن است موجب برانگيختگي اضطراب در فرد شود (آزاد،1382).
طبق نظريه هاي رفتاري اضطراب يک واکنش شرطي در مقابل محيطي خاص است در سالهاي اخير طرفداران نظريه هاي رفتاري علاقه فزاينده اي به روش هاي شناختي فهم و درمان اختلالات اضطرابي نشان داده اند و نظريه پردازان شناختي جانشين هاي بالقوه مفيدي براي ومدلهاي سبب شناسي نظريه سنتي يادگيري اضطراب ارائه نموده اند(کاپلان سادوک،1384).
...
ادبیات نظری تحقیق تعریف،نظریها ودید گاه های اضطراب_1548189796_21244_5739_1904.zip0.03 MB |