لینک دانلود و خرید پایین توضیحات
دسته بندی : مقاله وتحقیق
نوع فایل : .doc( قابل ويرايش و آماده ارائه )
تعداد صفحه 11 صفحه
قسمتی از متن .doc :
پیشینه تحقیق
مینویی فر در پایان نامه کارشناسی ارشد(1389) خود با عنوان " احساس قدرت در زن ایرانی و تغییرات آن با افزایش سن"، بیان نمودهاست
،
هدف اصلی این پژوهش بررسی احساس قدرت زنان با توجه به تجربه زیسته آنان است، تا براساس آن، تغییراتی را که احتمالا در احساس قدرت آنان طی دورههای متفاوت زندگی رخ میدهد، درک کند. این پژوهش در تلاش است با توجه به دورهي زندگي زنان و درک احساس قدرت منطبق بر هر دوره، براي شناخت واقعبينانه تقسيم قدرت در خانواده و نيز روابط قدرت که از عوامل اصلي شکل دهنده ساختار خانواده ايرانياند، تحليلي نو ارايه نمايد. وی در این پژوهش با استفاده از روش ترکیبی به این نتیجه دست یافتهاست که اصلیترین شاخص برای درک احساس قدرت در بسیاری از زنان پاسخگو، توانایی آنان برای حفظ زندگی خانوادگی است. البته در این بین بودند افرادی هم که اصلا به قدرت زن باور نداشتند و ناتواني ذاتي و فيزيكي را مانع اصلي احساس قدرت در زنان برميشمردند(هر چقدر یک زن احساس قدرت کند باز هم یک زن است). همچنین در این پژوهش مشاهده شد زنان زمانی احساس قدرت بیشتری میکند که مردی پشت سر او ایستاده باشد و یا بچهها به خصوص فرزند پسر او را حمایت کنند یعنی عاملی بیرونی، بدین معنا که احساس قدرت زنان در خانواده و از طریق حفظ زندگی خانوادگی درک میشود. به همین سبب در بسیاری از مصاحبهها زنان طالب زندگی خوب و با آرامش هستند نه درآمد بالا یا پیشرفت شغلی و دادههای بخش کمی نیز این مسئله را تایید کردهاست؛ چرا که نزدیک به 90درصد از پاسخگویان بخش کمی، آرامش زندگی خانوادگی را بر پیشرفت در امور شغلی خود ترجیح دادهاند. به همین دلیل است آن دسته از زنانی که منابع قدرتی در اختیار دارند، ممکن است وارد بازی قدرت بشوند اما به نظر نمیرسد که این کار را با اطمینان و اعتماد به نفس کافی انجام دهند. این بازی برای آنها حکم آزمون و خطا دارد، شاید به همین سبب هست که اگر در همین زمان مردی وارد میدان شود با رضایت کار را به او واگذار میکنند (مینویی فر، 1389).
محبوبه ذوالفقارپور در پژوهشی با عنوان "بررسی رابطه میان ساختار قدرت در خانواده با رضامندی زناشویی زنان کارمند و خانهدار شهر تهران" چنین فرض کردهاست که بین ساختار قدرت در خانواده با: 1- رضامندی زناشویی میان زنان 2- تحصیلات شوهر3- تحصیلات زن 4- طول دوره زندگی زناشویی 5- درآمد شوهر 6- درآمد زن 7- مشارکت شوهر در کارهای منزل رابطه وجود دارد. همچنین در این پژوهش فرض شده که ساختار قدرت در بین خانوادههایی که زن و شوهر هر دو شاغلند و خانوادههایی که زن خانهدار است، متفاوت است. نتايج حاصل از اين پژوهش نشان ميدهد، افزايش تحصيلات زن تاثيري در افزايش قدرت وي ندارد، همچنین با افزايش دستمزد زنان، قدرت آنها در خانه افزايش نمييابد زيرا به زعم این پژوهشگر بقاياي مردسالاري در خانوادههاي مدرن هنوز وجو د دارد. علاوه بر اين افزايش طول دوره زندگي زناشويي نيز تاثيري در قدرت زنان ندارد. ذوالفقارپور نتیجه میگیرد، منابع باید در زمینه فرهنگی هرجامعه ملاحظه شود زيرا باورهاي سنتي در طول دوره زندگي تغيير نميكند؛ هرچند که براساس تئوری منابع، هرکه منابع بیشتری در اختیار داشته باشد از قدرت بالاتری نیز برخوردار است. همچنین نتایج به دست آمده از اين پژوهش حاكي از آن است كه بين مشاركت شوهر در انجام وظايف خانگي و ساختار قدرت در خانواده رابطهاي نيست، زيرا در جوامع سنتي همچنان از زن انتظار کار خانگي ميرود. نتايج ديگر اين پژوهش نشان ميدهد، ميانگين نمرات زنان خانهدار در شاخص ساختار قدرت در خانواده بالاتر از زنان كارمند است و زنان شاغل، حتي در امور اقتصادي نه تنها رضايتمنديشان افزايش نيافته بلكه كاهش نيز يافته است، زيرا متحمل فشار رواني بيشتر نظير انتظارات شغلي و خانوادگي شده و به علت حضور كمتر در خانه، از ميزان تصميمگيريشان نيز كاسته شده است. با مشاهده نتایج این پژوهش سوالی پیش میآید که چرا زنان شاغل به رغم همه مشکلاتی که کار مضاعف برای آنها پیش میآورد، در ساختار قدرت خانواده آنها تغییری ایجاد نکرده و حتی رضایتمندی زناشویی نیز برای آنان به همراه نداشتهاست، همچنان در پی حفظ شرایط سخت اشتغال خود باقی هستند؟
در پژوهش دیگری با عنوان "بررسی ساختار قدرت درخانواده" که توسط حبیب صبوری و خسروشاهی انجام شده، چگونگی توزیع قدرت و نیز عوامل موثر بر آن در خانوادههای تهرانی(مناطق 3، 6 و 16) با استفاده ازروش پیمایش و پرسشنامه مطالعه شدهاست. این پژوهش با ترکیب سه وجه از ساختار قدرت در خانواده، یعنی وجوه تقارن رابطه، حوزهی قدرت و نحوه برخورد زن و شوهر میزان دموکراتیک و غیردموکراتیکبودن توزیع قدرت در خانواده را بررسی کردهاست. یافتههای پژوهش نشانمیدهد ساختار قدرت در خانوادههای جنوب شهر غیردموکراتیکتر و در شمال شهر دموکراتیکتراست و عواملی نظیر سطح تحصیلات و اشتغال زنان، مشارکت در انتخاب همسر، باعث افزایش دموکراتیزه شدن خانواده و متغیرهایی نظیر تصور فرمانبرانهی زن از نقش خود (مطیع، فرمانبر و منفعل بودن) و تصور اقتدارگرای شوهر نسبت به همسر، موجب کاهش میشود. نکته مهم در این پژوهش این است که عوامل اصلی کاهش یا افزایش دموکراتیک شدن ساختار قدرت در خانواده نه سطح تحصیلات و یا درآمد بالای همسر بلکه پنداشت و تصور ذهنی زن از نقش خود و تصور مرد از جایگاهش در خانواده است. افزایش سطح تحصیلات زن میتواند تصور اقتدارگرای شوهر را نسبت به زن کاهش داده در مقابل تصور فرمانبرانهی زن از شوهر سبب افزایش تصور اقتدارگرای مرد نسبت به زن میشود. به عبارت دیگر، از میان متغیرهای مستقل این پژوهش، بیشترین سهم در توضیح ساختار قدرت در خانواده، به جامعهپذیری و شکلگیری تصورات هر یک از زن و شوهر در ارتباط با نقش فرمانبری - فرماندهی برمیگردد.
پرديس قندهاري در پاياننامه خود به بررسي روابط قدرت در خانوادههاي مدرن و سنتي و تحولات قدرت در سه نسل از زنان پرداخته است. وي در اين پژوهش از روش بررسي ميداني و در مواردي براي دستيابي به اطلاعات واقعي از مصاحبههاي هدايت شده و آزاد با سه نسل متفاوت از زنان استفاده کرده است. قندهاری در این پژوهش بیشتر بر تحولاتی که مدرنیته بر ساختار خانواده و روابط قدرت آن نهاده تاکید کرده است؛ نگرش زنان نسبت به قدرت و نحوه توزیع آن از مسایل مورد پرسش در این پژوهش بود
.
علی امامي نصيرمحله(1383)، در پاياننامه خود با عنوان "بررسي عوامل موثر بر ميزان قدرت زنان در تصميمگيريهاي خانواده" با استفاده از تئوريهاي جامعهشناسي، روانشناسي و نظريات فمينيستي به توصيف ساختار قدرت درجامعه و عوامل موثر برقدرت زنان در جامعه پرداخته است
.
سوال اصلی این پژوهش این بود که چه عواملی بر میزان قدرت زنان در تصمیمگیریهای خانواده تاثیر دارد. نتایج حاصل از این پژوهش که با استفاده از روش پیمایش و تکنیک پرسشنامه انجام شده، حاکی از معنادار بودن رابطه میان میزان درآمد- تحصیلات و تعداد فرزندان با قدرت زنان در تصمیمگیریهای خانواده است، اما میان وضعیت اشتغال- فاصله سنی زوجین- طول مدت ازدواج و قدرت زنان در تصمیمگیریها رابطه معناداری یافت نشد. موضوع این پایاننامه بررسی عوامل مؤثر بر میزان قدرت زنان در تصمیمگیریهای خانواده است. سوال اصلی پژوهش این است که چه عواملی بر میزان قدرت زنان در تصمیمگیریهای خانواده تأثیر دارد و هدف تحقیق نیز تبیین عوامل مؤثر بر میزان قدرت زنان در تصمیمگیریهای خانواده و ارائه راهکارهایی برای افزایش قدرت زنان در تصمیمگیریهای خانواده است. برای رسیدن به پاسخ سوال فوق و اهداف مورد نظر تحقیق از نظریههای مختلف جامعهشناسی، روانشناسی و نظریههای فمینیستی استفاده شده است. با استفاده ازاین نظریهها 9 فرضیه مطرح شده است. متغیرهای مستقل فرضیات تحقیق عبارتند از: وضعیت اشتغال، منزلت شغلی، میزان درآمد، میزان تحصیلات، میزان اعتقاد به کلیشههای جنسیتی، فاصله سنی زوجین، طول مدت ازدواج، تعداد فرزندان، میزان قدرت مادر پاسخگو در خانواده، میزان علاقه شوهر به همسر
.
در این تحقیق از روش پیمایشی (توصیف و تحلیل) و تکنیک پرسشنامه استفاده شده است
.
جامعه آماری این تحقیق کلیه زنان دارای همسر شهر فومن است که با استفاده از شیوهی نمونهگیری خوشهای، 230نفر به عنوان حجم نمونه انتخاب شدهاند نتایج حاصله حاکی از معنادار بودن رابطه میان میزان درآمد، میزان تحصیلات، اعتقاد به کلیشههای جنسیتی، تعداد فرزندان و قدرت زنان در تصمیمگیریهای خانواده است. اما میان وضعیت اشتغال، منزلت شغلی، فاصله سنی زوجین، طول مدت ازدواج، میزان قدرت مادر پاسخگویان و میزان علاقه شوهر به همسر و قدرت زنان در تصمیمگیریهای خانواده رابطه معناداری یافت نشد
.
فاطمه کشاورزنيا در پاياننامه خود (1384) با عنوان "بررسي عوامل موثر بر شيوه اعمال قدرت زنان در خانواده" به دنبال شناسایی چگونگی شیوههای اعمال قدرت زنان در خانواده و بررسی عوامل موثر برآن است. نتایج این پژوهش که با روش کمی و یا استفاده از تکنیک پرسشنامه انجام شده، حاکی از آن است که شيوه اعمال قدرت زنان با ساخت قدرت خانواده، نگرش نسبت به هرم قدرت، ميزان دسترسي زنان به منابع ارزشمند جامعه و... رابطه مستقيم و معناداري دارد. این پایاننامه با عنوان بررسی عوامل مؤثر بر شیوههای اعمال قدرت زنان در خانواده صورت گرفتهاست. از آنجا که نوع تعاملات زوجین در خانواده و به طور خاص شیوهي اعمال قدرت نقش به سزایی در تحقق دموکراسی در خانواده و به تبع آن در جامعه دارد مسأله اصلی این پژوهش شناسایی چگونگی شیوههای اعمال قدرت زنان در خانواده و بررسی عوامل مؤثر بر آن است. در بخش متون نظری نظریات و پژوهشهای انجام شده در زمینه خانواده و قدرت بررسی و جمعآوری شد و در نهایت با الهام از نظریه ساختارگرایی گیدنز، تئوری منابع ویلموت و یانگ و همچنین دیدگاه اریکا فریدل چارچوب مفهومی پیریزی شد و برخی از متغیرهای مستقل و یا عوامل مؤثر بر شیوهي اعمال قدرت شناسایی شد. پژوهش حاضر با روش کمی صورت گرفتهاست و براساس نمونهگیری خوشهای 200 نفر از زنان متأهل 14 تا 65ساله شهر رشت انتخاب شدند. برای آزمون فرضیههای تحقیق از ضریب همبستگی پیرسون و آزمون کای اسکوار استفاده شد. نتایج تحقیق نشان داد که تعداد بسیار کمی از زنان جامعه مورد مطالعه به صورت سنتی رفتار میکنند؛ چنانکه 5/45درصد از زنان مورد مطالعه از روشهایی که در طیف مدرن جای گرفته، استفاده کردهاند. 5/53درصد به صورت بینابین و 1درصد هم به صورت سنتی اعمال قدرت با ساخت قدرت خانواده نگرش نسبت به هرم قدرت، دسترسی زن به منابع ارزشمند، پایگاه خانواده، وضعیت اشتغال و منزلت شغلی رابطه مستقیم و معنادار دارد و با بعد خانواده، مدت ازدواج و فاصله سنی زوجین رابطه معکوس و معنیدار دارد. نتایج رگرسیون هم نشان داد که از میان متغیرهای تحقیق ساخت قدرت خانواده بیشترین تأثیر را بر شیوه اعمال قدرت داشتهاست
.
سميه ميرسيدحسين (1386) در پاياننامه ارشد خود با عنوان"جايگاه زنان در هرم قدرت در چرخههاي زندگي خانوادگي" با استفاده از روش کمي و بهرهگيري از پرسشنامه، به بررسي عوامل موثر بر جايگاه زنان در هرم قدرت در پنج مرحله مختلف زندگي خانوادگي؛ بدو ازدواج- انتقال به دوره والديني- نيمه زندگي- فرا والديني- اوج پرداختهاست. نتايج بدست آمده حاکي از اين است که در مرحله بدو ازدواج، زنان از قدرت بالاتري در تصميمگيري نسبت به ديگر مراحل زندگي برخوردار بودهاند، اما در ديگر مراحل با توجه به دستيابي زنان به منابع قدرت از جمله اشتغال و... شاهد تغييرات جايگاه زنان در تصميمگيري خانواده نسبت به گذشته هستيم. همچنين با ورود عناصر مدرن در هر مرحله از چرخهي زندگي خانوادگي، الگوي قدرت به سمت الگوي مشارکتي(دوسويه) سوق پيدا کرده است.
ساروخانی در پژوهشی با عنوان "زن، قدرت و خانواده؛ پژوهشی در جایگاه زنان در هرم قدرت خانواده "با هدف تببین و توضیح استقرار خانوادههایی که در آن برابری انسانها تحقق میپذیرد، زن و مرد اصالت داشته باشند و در نهایت تصمیمگیری با دشواری روبرو نشود، که توسط روشتحقیق اسنادی و فراتحلیل انجام شده، عنوان مینماید که کهتری موضع زنان در خانواده بیش ازآنکه امری اقتصادی باشد، امری فرهنگی- اجتماعی است. به نظر وی، تاثیر اشتغال بیش از آنکه ناشی از درآمد مالی زنان باشد، از دگرگونی ارزشها و افزایش آگاهیهای زنان شاغل مایه میگیرد. به زعم ساروخانی تعریف زن و مرد از خود و دیگری از مهمترین عوامل موثر بر جایگاه زنان در هرم قدرت خانواده است، هنگامی که زن خود را با معیارهای سنتی تعریف میکند و اقتدار را از آن مرد میداند یا به تعبیر دیگر، خود را انسانی درجه دوم میشناسد، هرم قدرت در خانواده مردانه و عمودی شکل میگیرد. ساروخانی اذعان دارد که دستیابی زنان به منابع قدرت همچون اشتغال و کسب درآمد به تنهایی تغییری در جایگاه آنها در هرم قدرت ایجاد نخواهد کرد و این امر بیش از هرچیز تابعی از تصور زنان از خود و امری فرهنگی – اجتماعی است.
امیرسعیدرضايي(1384) در پاياننامه خود با عنوان"بررسي تاثيرهمگوني اقتصادي- اجتماعي زوجين بر قدرت زنان در خانواده" رابطه بين ميزان فاصله سني، تحصيلات، منزلت شغلي، درآمد و ميزان پایبندي به مذهب و زوجين نسبت به يکديگر و تاثير آنها بر ميزان قدرت زنان در خانواده را بررسي نمود و به اين نتيجه دست يافت که هرچه ميزان همگوني زوجين در اين شاخصها بيشتر باشد، قدرت زنان در خانواده افزايش مييابد
...
پیشینه تحقیقات داخلی وخارجی ساختار قدرت در خانواده، احساس قدرت در زنان، میزان مهریه_1546944120_20726_5739_1535.zip0.03 MB |