فصل دوم پایان نامه،پیشینه،ادبیات پژوهش ،کارشناسی ارشد روانشناسی،مفهوم ،مبانی نظری،مبانی نظری وپیشینه تحقیق مبانی نظری وپیشینه پژوهش هيجانات مثبت و سلامت روان دارای 96 صفحه وبا فرمت ورد وقابل ویرایش می باشد
توضیحات: فصل دوم پایان نامه کارشناسی ارشد (پیشینه و مبانی نظری پژوهش)
همراه با منبع نویسی درون متنی به شیوه APA جهت استفاده فصل دو پایان نامه
توضیحات نظری کامل در مورد متغیر پیشینه داخلی و خارجی در مورد متغیر مربوطه و متغیرهای مشابه
رفرنس نویسی و پاورقی دقیق و مناسب
منبع : انگلیسی وفارسی دارد (به شیوه APA)
نوع فایل: ورد و قابل ویرایش با فرمت .docx
بخش هایی از محتوای فایل پیشینه ومبانی نظری::
مقدمه
براساس مطالعات و پژوهش هاي متعددي که در حيطه ي سلامت روان انجام شده است، امروزه اين موضوع، مورد توافق است که هيجانات مثبت، ميتوانند نقش مهميدر سلامت روان افراد داشته باشند (امونز، 2005). بنابراين به نظر ميرسد در برنامه هاي مداخله اي يا پيشگرانه به منظور بهبود يا حفظ سلامت روان، ضرورت دارد که عوامل مؤثر در تجربه ي پايدار هيجانات مثبت، شناخته شود. مطالعات و پژوهش هاي مختلف انجام شده در حيطه ي روانشناسي مذهب و معنويت، نشان داده اند که اين دو مولفه ميتوانند تأثيرات قابل توجهي بر تجربه ي بادوام و با ثبات هيجانات مثبت داشته باشند (جانسون، 2009). بنابراين به نظر ميرسد که تأکيد بر باورها و عقايد مذهبي، در جريان مداخلاتي که ظرفيت خوبي براي ارتقاء هيجانات مثبت دارند، ميتواند تأثير مطلوبي بر حفظ و ارتقاء سلامت روان داشته باشد. روان نمايشگري يکي از مناسب ترين مداخلات براي تحقق اين هدف محسوب ميشود، اما با اين حال، هنوز يکپارچه سازي عقايد معنوي و مذهبي در جريان اجراي مداخلات مبتني بر روان نمايشگري، مورد بررسي هاي علميقرار نگرفته است. در اين فصل، ابتدا به بررسي تاريخچه ي مطالعه ي هيجانات مثبت در علم روانشناسي پرداخته خواهد شد. سپس به هيجانات شادي و لذت، به عنوان مهمترين هيجانات مثبت، پرداخته خواهد شد و ابعاد هريک از اين هيجانات و نيز مولفه هاي مرتبط با آن ها براساس مباني نظري و پژوهش هاي انجام شده، مورد بررسي قرار خواهد گرفت. در ادامه به سلامت روان و تغييرات و تحولات ايجاد شده در مفهوم پردازي اين حيطه ي مهم از روانشناسي، پرداخته خواهد شد و ابعاد و مولفه هاي مختلف سلامت روان مورد بحث قرار خواهد گرفت. همچنين مفاهيم مذهب و معنويت و ارتباط آن ها با سلامت روان و هيجانات مثبت، مورد بحث و تبيين قرار خواهد گرفت. در پايان شرح مباني نظري، نيز ضمن اشاره به ريشه هاي تاريخي رويکرد روان نمايشگري، مهمترين اصول و مباني اين رويکرد و ظرفيت هاي ارزشمند آن براي مداخله در حيطه ي هيجانات مثبت و سلامت روان و نيز قابليت استفاده از مفاهيم معنوي در اين رويکرد، تبيين خواهد شد. در پايان اين فصل، پژوهش هاي داخلي و خارجي انجام شده که مرتبط با فرضيه هاي مورد بررسي در اين پژوهش ميباشند، مورد اشاره قرار خواهند گرفت.
2-2 هيجانات مثبت
2-2-1 تاريخچه ي هيجانات مثبت
نظريه پردازي در حيطه ي هيجانات مثبت، بيش از دو هزار سال قدمت دارد. نخستين نظريه پردازي هاي منسجم در مورد اين مقوله، به نظريات فلاسفه ي يونان باستان، به خصوص افلاطون و ارسطو در مورد هيجانات شادي و لذت، مربوط ميشود (ويترس
.
Vitterse
، 2009). در اين نظريات، به طور بارزي به جنبه هاي غيرمادي و فراحسي هيجانات شادي و لذت، تأکيد ميشد و اعتقاد بر اين بود که تجربه ي شادي و لذت اصيل، در نتيجه ي تجربياتي همچون دستيابي به فضايل اخلاقي، درک زيبايي و خوبي، امکان پذير خواهد بود (کسبير و داينر، 2008). البته در ميان فلاسفه ي يونان، نظريه پردازان از جمله آريستيپوس نيز لذت و شادي را به عنوان احساسات خوشايند آني و موقعيتي ميدانستند و براي اين هيجانات، جنبه هاي شناختي و متعالي در نظر نميگرفتند (گرامي، 1387).
در دوران پس از ميلاد مسيح تا عصر رنسانس، در ميان هيجانات مثبت، عمدتاً هيجان لذت، مرکز توجه نظريه پردازان بود، البته در آن دوران، تمايز و مرزبندي دقيقي بين هيجان لذت و شادي وجود نداشت و بسياري از تبيين هاي ارائه شده براي هيجان لذت، مفهوم هيجان شادي به معناي تعريف شده در روان شناسي امروزي را نيز در بر ميگرفت (کسبير و داينر، 2008). در طول اين سال ها نظريات بسيار مختلفي در مورد تبيين هيجان لذت، ارائه شد که بعضي از آن ها مانند نظريات فلاسفه ي مسيحي و اسلامي، معتقد به جنبه هاي مذهبي و معنوي در تبيين هيجان لذت بودند و بعضي ديگر صرف نظر از مباني مذهبي و معنوي، به تبيين اين هيجان ميپرداختند. در مجموع اين نظريات، چيزي که مورد اتفاق نظر اکثر اين صاحب نظران بود، تعريف جنبه هاي شناختي و فراحسي براي هيجان لذت بود (گرامي،1387). حتي در نظرياتي مثل نظريه ي اپيکور، بنيانگذار مکتب فلسفي رواقي، که لذت را به عنوان غايت زندگي تلقي ميکرد، تعريف لذت، صرفاً به لذت حسي محدود نميشد بلکه لذت هاي پايدار فرامادي را نيز در بر ميگرفت (سليماني، 1389). نقطه ي اوج اين ديدگاه جامع در تبيين هيجان لذت، در نظريات جان استوارت ميل
. John Stuart Mill
، فيلسوف قرن نوزدهم، متبلور شد.
براساس نظريه ي ميل، لذات جسميمحض، براي حيوانات تناسب دارد ولي انسان ها علاوه بر لذات جسمي، لذات سطح بالاتري را نيز جستجو ميکنند. او اين دسته از لذات را که فقط خاص انسان بود، با عنوان لذت هاي برتر
. Higher
pleasure
مطرح نمود. ميل معتقد بود که اين نوع از احساس لذت، برخاسته از مقولاتي همچون هنر، موسيقي، فلسفه، مذهب و مواردي از اين قبيل است (فرانکلين، 2010). اين ديدگاه ميل، در تبيين هاي امروزي علم روانشناسي در مورد هيجان لذت، بويژه در حيطه ي مطالعات رويکرد روانشناسي مثبت، بسيار تأثير گذار بوده و مورد پذيرش و توافق عمومينظريه پردازان و پژوهشگران اين حيطه قرار دارد (کار، 2005؛ پترسون، 2006).
در تاريخ روانشناسي علمي، نيز هيجان لذت، خيلي زودتر از هيجان شادي، مورد توجه نظريه پردازان قرار گرفت. مفهوم لذت، به طور ضمني در مکاتب و رويکردهاي اوليه ي روانشناسي، آشکار بود. مثلاً درقانون اثر
. Law of effect
ثرندايک
. Thorndike
بر ارائه ي يک مولفه ي لذت بخش و خوشايند، تأکيد ميشد. در رويکرد وونت
. Wundt
، تجربه ي لذت به نوعي در يکي از مولفه هاي سه گانه ي اصلي تجربه ي هشيار، مطرح ميشد. همچنين در نوشته هاي ويليام جيمز
.
William James
نيز مطالبي در مورد لذت، ديده ميشود که اين هيجان را به ساز و کارهاي بدني مرتبط دانسته است (ويترس، 2009). اولين نظريه پردازي جدي در مورد لذت، که مستقيماً اين مفهوم را مورد بحث قرار داد، توسط فرويد
.
Freud
، صورت گرفت که «اصل لذت
. Pleasure principle
» را مطرح نمود. فرويد اصل لذت را به عنوان يک نيروي انگيزشي در رفتار انسان در نظر گرفت و معتقد بود که براساس اين اصل، فرد در پي دست يافتن به لذت فوري و اجتناب از درد و رنج است.
در نظريه ي فرويد، لذت بيشتر به عنوان يکي از منابع و عوامل تأثير گذار بر حالات آسيب شناسي رواني بود، زيرا براساس اصل لذت،
لذت به عنوان تمايلي در نظر گرفته ميشد که لازم بود فوري و بدون در نظر گرفتن پيامدها و نتايج احتمالي، ارضا شود (جانسون، 2009). البته فرويد، صِرف تمايل لذت را معادل حالات آسيب شناسي، قلمداد نميکرد، بلکه معتقد بود که اگر اين تمايل، تحت تسلط ساختار شخصيتي ايگو
.
Ego
قرار بگيرد، و متناسب با موقعيت و شرايط واقعي ارضا شود،
منجر به پيامدهاي ناسالم و ناکام کننده نخواهد شد. با اين حال، در نظريه ي فرويد، لذت به عنوان يک مولفه ي مثبت تأثير گذار بر سلامت روان، محسوب نميشد (شولتز و شولتز؛ ترجمه ي سيدمحمدي، 1387).
در ساير مکاتب و رويکردهاي غالب روان شناسي در دهه هاي اول قرن بيستم نيز هيجانات مثبتي همچون شادي و لذت، به طور اختصاصي، مورد تأکيد و توجه قرار نداشتند. در طي اين سال ها تمرکز اصلي بسياري از رويکردهاي روانشناسي که به مقوله ي هيجانات ميپرداختند، بر حالات هيجاني منفي ناسالم مانند افسردگي و اضطراب، به خصوص در موقعيت ها و زمينه هاي باليني بود (واتسون
...
مبانی نظری وپیشینه تحقیق خودکارآمدی تحصیلی_1546363930_19824_5739_1243.zip0.06 MB |