خانه راهنمای خرید پیگیری سفارش پشتیبانی درباره ما تماس با ما
محصولات مرتبط
بررسي عملكرد بيمه ايران با توجه به مدل كارت امتيازي متوازن (شاخص هاي چهارگانه BSC ) براي اجراي استراتژي
بررسي عملكرد بيمه ايران با توجه به مدل كارت امتيازي متوازن (شاخص هاي چهارگانه BSC ) براي اجراي استراتژي
قیمت : 15,000 تومان
استرس و فنون كاهش استرس
استرس و فنون كاهش استرس
قیمت : 15,000 تومان
امنيت در شبكه هاي محلي بي سيم
امنيت در شبكه هاي محلي بي سيم
قیمت : 15,000 تومان
بررسي جايگاه ايران در بازار جهاني نفت
بررسي جايگاه ايران در بازار جهاني نفت
قیمت : 15,000 تومان

تحقیق تصوف وطریقت

تحقیق تصوف وطریقت

تحقیق تصوف وطریقت دارای 150 صفحه وبا فرمت ورد وقابل ویرایش می باشد


تصوف يعني طريقت ، راهي به سوي حقيقت = انرژي زمخت را به انرژي لطيف (الهي) تبديل كردن . (هماهنگي با كل)

شرط طريقت

1-فقر (تهيدستي روحاني ) = فنا= ساده زيستن و بي نفس بودن (درروح فقير بودن )

2-ذكر (يادآوري)= پژواك خداوند

يادآوردن و ذكر خدا اين است كه تو خدا را دردرختان ، پرندگان و مردم و حيوانات بيني . هركجا زندگي جاري است خدا را آنجا بجو ، هركجا كه هستي هست خدا را درآنجا بياب ، زيرا تنها خدا وجود دارد و نه هيچ چيز ديگر .

3-معرفت

تو درنفاق زندگي ميكني و بردگي تو همين است و هرچيز واقعي با چيزي مصنوعي جايگزين شده (شخصيت جايگزين معرفت با آگاهي گشته است ). شخصيت ساخته انسان است و معرفت امري الهي است . انسان آگاه با معرفت خويش زندگي مي كند و معرفت او ، شخصيت اوست . اگر شخصي به تو توهين كرد ، انسان با شخصيت پاسخي آماده دارد . انسان با معرفت پاسخ هاي آماده و ازپيش تعيين شده ندارد . او معرفت دارد و كيفيتي آينه گون درخود دارد . رفتار او بر اساس هشياري آن لحظه او خواهد بود . رفتار او براساس گذشته ، حافظه اش و از ذهنش نمي آيد . رفتار او درلحظه حال است و تازه خواهد بود . رفتار او زيبايي دارد و موقرانه است (نياز لحظه هر چيز كه باشد تو آن را درخودت خواهي داشت ). ولي انسان با شخصيت زشت است . درگذشته و درعادات خود زندگي مي كند .

بود آيا كه درميكده ها بگشايند

گره از كار فروبسته ما بگشايند

اگر ازبهر دل زاهد خودبين بستند

دل قوي دار كه از بهر خدا بگشايند

عشق

  • عشق يعني اين كه تو آماده باشي جانت را براي عشقت بدهي (قبل از مردن بمير)زيرا مردن درعشق يعني فرارفتن از مرگ .
  • انسان بايد درچنان عشقي به سربرد كه آماده باشد همه چيز را به مخاطره افكند .
  • عشق و نفس نمي توانند با هم باشند مثل خورشيد و ماه (نور وتاريكي ) و اگر از نفس حمايت كني ، مجبوري كه بي عشق سركني و برعكس اگر نفس دورانداخته شود . عشق از همه جوانب فرا مي رسد .
  • نفس انسان به گونه است كه نمي تواند اعتراف كند كه احمق بوده است .
  • وقتي تو شروع به گردآوري دانش مي كني راضي وشاد هستي و فخر مي فروشي و مي پنداري كه ميداني و بسيار نفساني مي گردي . درواقع تو هيچ نمي داني . ولي دانشي كه جمع كرده اي به تو يك تأثير كاذب مي دهد ، گويي كه ميداني و شروع مي كني به تظاهر كردن نخست براي ديگران وسپس براي خودت . وقتي ديگران فكر كنند كه تو ميداني تو باورت مي شود .
  • عشق دردناك است زيرا انسان را دگرگون ميسازد . براي رسيدن به جديد بايد قديم را ترك كني . گذشته آشنا است و امن ، ولي جديد مطقاً ناشناخته است .

ذهن درامور تازه كاملاً‌ ناتوان است و ترس برمي خيزد . با ترك دنياي كهنه ي راحت و امن درد آغاز مي گردد. ولي تو بدون رفتن از درون رنج نمي تواني به شعف دست يابي . بسياري از انسانها نيز دررنج هستند ، ولي رنجشان عبث است . زيرا دردكشيدن بدون عشق ، يك اتلاف وقت است و بالعكس رنج كشيدن درعشق ، سازنده است و تو را به سطوح بالاتر معرفت خواهد برد .

  • براي خود شناسي عشقي اساسي لازم است تا ديگري را درعشقي عميق و شديد و درشعفي كامل بشناسيم تا آينه اي داشته باشيم براي بازتاب وجود خويش .

عشق يعني تو باز باشي ، آسيب پذير باشي ، حصار ها و زره پوش ها را بياندازي ، درآمدن ازحالت دفاعي ، خطرناك زندگي كني و ازخود شيفتگي و ازدنياي بسته خويش بيرون بيائي (يعني شخص وجود ندارد ) و ديگر آنكه عشق يعني ديگران مي توانند تو را انكار كنند . مي توانند تو را آزرده كنند و توبايد اين چالش ها را بپذيري تا رشدي كامل داشته باشي . نخستين گام عشق يعني هماهنگ بودن با تمام انسانها ، حيوانات ، پرندگان ، درختان ، اشياء… و انتهاي آن پروردگار .

  • كساني كه مي گويند زندگي بي معني است ، كساني هستند كه عشق را نشناخته‌اند.
  • مردم فقط وقتي رشد مي كنند كه خطاهاي بسيار مرتكب شده باشد هر اشتباه فرصتي است براي رشد كردن .
  • راه تحول دروني دشوار است . هيچ تحول واقعي نمي تواند آسان باشد .
  • انسان فهيم مي تواند ازهمه چيز استفاده كند . حتي از زهرنيز مي تواتند همچون شهد استفاده كند. آنچه كه مورد نياز است هشياري و هوشمندي است .
  • پس از چند سال تلاش عظيم ، او تشخيص داد كه هركاري بكند به جايي نخواهد رسيد زيرا تلاش ها ازنفس برمي خيزد چگونه تو را ازنفس رها مي سازند ؟ اين نفس است كه «كننده» مي شود ، نفس نمي تواند تصميم بگيرد كه تسليم شود . اگر نفس تصميم به تسليم بگيرد ، بار ديگر تو را فريب داده است . آن وقت نفس حاضر است وحتي تسليم تو را نيز دركنترل خود دارد . ولي نفس نمي تواند تسليم را كنترل كند . تسليم يعني بي نفس بودن . چندين سال همه ي راههاي ممكن را پيمود و راهي براي بازگشتن نيافت . هرچه بيشتر تلاش مي كرد دورتر مي گشت .
  • وقتي ازتمام تلاش ها دست برداري ديگر رويايي نمي تواني ببيني . فكري به سراغت نمي آيد ، كاري براي انجام دادن نمانده ، تلاش ها به شكست انجاميده . او درنااميدي تمام به سر مي برد و كاملاً‌ ناتوان شده بود . او اندوهگين نبود . وقتي كاملاً نااميد باشي ، نمي تواني غمگين باشي . اندوه يعني اينكه تو هنوز هم اميدوار هستي. اندوه يعني اينكه تلاش ثمر نداد و تو براي همين غمگين هستي ؛ ولي تلاش ديگر موفق خواهد بود و باز هم فكر خواهي كرد و بازهم نقشه خواهي كشيد . نااميدي ، يعني اينكه تو هيچ اميدي نداشته باشي ، نه به اينكه (من شكست خورده ام ).

تمام راز، راز بزرگ ، رازرازها درهمين بي تلاش زيستن است . بي عملي يعني تسليم.

-تو نمي تواني بگويي : بگذار تسليم شوم زيرا تسليم شدن به نظربهترين راه براي رسيدن به سرور ، خدا ، فراتر آگاهي و اشراق است آن وقت تسليم تو وسيله اي است براي رسيدن به يك هدف ، ولي تسيلم واقعي ، وسيله اي نيست براي يافتن چيزي . انسان فقط آسوده است .

تسيلم را (فناء في الله )مي خوانند ، ناپديد شدن درخداوند و آن وقت از ميان اين ناپديد شدن ، چيزي شروع به پيدايش مي كند و آنان اين حالت را بقاءلله مي خوانند : حضور خداوند چيزي كه غير قابل توصيف و بيان نشدني است . يك تجربه ي بي كلام است . حالتي كه نه ذهنيت است و نه عينيت بلكه وراي هردو است .

  • انسان هوشمند قادر نيست تا آتش كند انسان هوشمند ترجيح مي دهد خودش كشته شود تا اينكه مردمي بيگناه را به قتل برساند . انسان هوشمند چنين نخواهد كرد .

مسئله انسان چگونه يافتن خداوند نيست ، اين است كه چگونه از اين زندان كه ذهن تو است و فرهنگ تو است آزاد شوي زيرا ذهني كه تو را ازآن خود مي خواني ، مال تونيست .

انسان پيوسته هرلحظه درتضاد و جنگ بسر مي برده اين آموزش دنيا است . وقتي ازهمان ابتدا به تو درس جاه طلبي مي دهند . يعني تو بايد از ديگران بالاتر باشي يعني كه تو بايد برتري خودت را اثبات كني و ثابت كني كه ديگران ازتو پائين تر هستند و تو بايد موفق شوي .

مسئله انسان چگونه يافتن حقيقت نيست زيرا تا وقتي كه تو آزاد نباشي ، نمي تواني حقيقت را پيدا كني ، حقيقت فقط درآزادي اتفاق مي افتد . اززنداني كه برتو تحميل كرده اند بيرون بيا . اگر با زندان همكار نكني ، زندان نمي تواند وجود داشته باشد و اگر تو بخواهي خداوند را بشناسي ، زندگي را بشناسي و نعمتها و بركات آن را درك كني و زيبايي اين جهان هستي را ببيني آزادي نخستين پيش نياز است .

آفرينش تقسيمات درانسان ايجاد شكاف دراو بوده است . به تو گفته اند كه بدن تو از روحت جداست ، خداوند از دنيا جداست ،دنياي ديگر دنياي واقعي است و اين دنيا دروغين و كاذب است و براي دربند نگاه داشتن تو از واژه ترس استفاده شده : ترس ازجهنم ، وحشت از تنبيه ، و اينكه تو را براي بهشت و انواع خوشي هاي آن تو را طمع كار بارآورده اند . ولي اين گونه نيست : تنها يك دنيا وجود دارد ، اين تنها دنيا است . بدن و روح تو يگانه و يكي است . تمام ترسها را دور بريزيد . اگر عاشق زندگي باشي و آن را محترم بداري و جشن بگيري ، دربهشت هستي . اگر نتواني شادماني كني ، اگر چنان زنجيرهاي سنگيني برپا و دست داشته باشي كه نتواني با آهنگ زندگي به رقص درآيي . آنوقت در دوزخ بسر مي بري.

فایل هایی که پس از خرید می توانید دانلود نمائید

تصوف_1559981923_27442_5739_1996.zip0.17 MB
پرداخت و دانلود محصول
بررسی اعتبار کد دریافت کد تخفیف
مبلغ قابل پرداخت : 15,000 تومان پرداخت از طریق درگاه
انتقال به صفحه پرداخت